طلاق:/پایان نامه درباره طلاق |
طلاق
آخرین واژهای که به آن خواهیم پرداخت، واژۀ طلاق است. از آنجا که معنای این واژه زیاد دور از ذهن به نظر نمیرسد و برای اهل معنا روشن است و لیکن برای آنکه به تمامی واژگان کلیدی این متن تحقیقی پرداخته شود، شایسته است که اجمالاً به توضیح آن اشاره نماییم. واژۀ طلاق مصدر ثلاثی مجرّد از ریشۀ طلق، تطلیق، طلاقا میباشد. در معنای متعدّدی استعمال میشود؛ از جمله «طلق الشیء فلانا: آن چیز را بدو داد»، «طلق یده بخیر: دستش را به کار نیکی گشود(کار نیکی انجام داد)». «طلقت المرأه من زوجها: آن زن از شوهرش طلاق گرفت». هنگامی که عرب میگوید: «ناقه طالق» یعنی شتر رها شده و منظور شتری است که بند آن پاره شده و هر کجا بخواهد، میچرد. طلاق از منظر لغت به معنای پاره کردن و از بین بردن قیود و گشودن گره است و همچنین به معنای ترک کردن و رها کردن و رها شدن از قید نکاح است و از این باب به رهایی معنا کردهاند که آن کسی که زن را طلاق میدهد، در واقع او را رها میسازد. در زبان عرب طلق را به باب تفعیل میبرند و معنای رهایی و طلاق دادن را منظور مینمایند و بدین لحاظ طلاق گاهی به معنای تطلیق است، آنچنانکه سلام به معنای تسلیم است و در کتب لغت فارسی طلاق مصدری است لازم و به معنای جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قید نکاح و در معنای اسم مصدری، یعنی جدایی زن از مرد. طلاق دادن هم مصدر مرکبی است به معنای رها کردن زن. فراق در اصطلاح، جدایی و پایان یافتن عقد ازدواج به واسطۀ یکی از اسبابی است که موجب گسستن عقد ازدواج میشود. طلاق رها شدن زن از قید نکاح، رها شدن زن از عقد نکاح رها کردن، فسخ کردن عقد نکاح، سراح و طلاق دادن یعنی رها کردن زن، تسریح و طلاق گرفتن هم به معنای رها شدن زن از قید زوجیت است. طلاق، جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قید نکاح و رهایی از زناشویی است(فرهنگ عمید). در عرف عام، معنای جدایی از آن به ذهن متبادر میشود و بعضی طلاق را در معنای بیزاری به کار بردهاند و در فرهنگ دهخدا نیز طلاقنامه را در همین سیاق، بیزاری نامه میخوانند. پس طلاق در معنای لغوی به گشودن قید معنوی و آن هم فقط دربارۀ همسر (گشودن عقد نکاح) اختصاص یافته است و در گشودن قیود حسّی از باب إفعال استفاده میشود چون إطلاق، به کار رفته است. واژۀ طلاق اسم مصدر است و مصدر آن همانگونه که گفتیم تطلیق میباشد. طلاق اخصّ از فراق است زیرا زوج که طلاق رجعی میدهد طلاق واقع میشود نه فراق و فراق پس از سپری شدن عدّه حاصل میشود[1]. البتّه تعاریف فقهاء و حقوقدانان هم شبیه همین تعریف لغوی است و زیاد از آن فاصله نگرفته است. فقهاء طلاق را چنین تعریف کردهاند که«الطلاق و هو ازاله قید النّکاح بغیر عوض بصیغه «طالق»»[2] و در تعریف دیگر از قرطبی آمده است که«هو حلّ العصمه المنعقده بین الازواج بالفاظ مخصوصه» و یا این تعریف از ابوالفتوح رازی که میگوید: «أطلق النساء من حاله النکاح علی وجه مخصوص»[3]، طلاق در نگاه حقوقدانان هم در جای خود جلب توجّه میکند. دکتر سید حسن امامی در تعریف طلاق میگوید که «طلاق عبارتست از پایان دادن به نکاح دائم از طرف شوهر»[4]، دکتر سید حسین صفائی آوردهاند که«طلاق در حقوق فعلی ایران عبارتست از انحلال نکاح دائم با شرایط و تشریفات خاص به ارادۀ مرد یا از جانب نمایندهی اوکه ممکن است به حکم دادگاه یا بدون آن واقع شود»[5] که مراد از«از جانب نماینده او» در تعریف استاد، همان وکالت در امر طلاق است که قصد داریم در این مجال به شرح و تفسیر آن بپردازیم. دکتر سید مصطفی محقق داماد نیز آورده است «طلاق عبارتست از انحلال عقد نکاح دائم»[6] و دکتر ناصر کاتوزیان با لحاظ قرار دادن مقررات مربوط به تشریفات طلاق و همچنین ماهیت حقوقی آن میفرمایند «طلاق ایقاعی است تشریفاتی که به موجب آن مرد به اذن یا حکم دادگاه زنی را که بهطور دائم در قید زوجیت اوست، رها میسازد»[7]؛ پس طلاق در نگاه حقوقدانان یک عمل حقوقی یک طرفه است که تنها به ارادۀ مرد و یا نمایندۀ حقوقی و قانونی او واقع میشود و به منزلۀ رها شدن از بند نکاح دائم و ازاله پیوند زناشویی در حال یا آینده است با به کار بردن صیغۀ لفظی و رعایت تشریفاتی خاص و اینگونه نیست که زن هرگز نمیتواند در خواست طلاق کند، بلکه زن هم همانطور که اشاره خواهیم کرد، نیز میتواند با شرایط معین اجبار مرد را به طلاق درخواست کند و دادگاه نیز در چنین مواردی حکم به طلاق میدهد
[1]. وسیط در ترمینولوژی حقوق، پیشین، ص 474؛ عبدالرشید تریز، طلاق از دیدگاه اسلام، نشر احسان، چاپ اوّل، 1385،تهران،صص 42 و 43؛ علی رفیعی، بررسی فقهی طلاق و آثار آن در حقوق زوجین، انتشارات مجد، چاپ اوّل، 1380، تهران،صص 37 و 38، سید مهدی جلالی، پیشین، ص 18؛ فرهنگ کاتوزیان، پیشین، ص 478، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، جلد سوم، پیشین، ص 2439، شمارۀ 9105؛ اسدا… لطفی، حقوق خانواده، جلد دوم، انتشارات خرسندی، چاپ اوّل، 1389،تهران، ص 49؛ باقر ساروخانی، طلاق (پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن)، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1376، ص 1 و 2، لغت نامه دهخدا، جلد 10، پیشین، صص 15489و 15490؛ زهرا گواهی، بررسی حقوق زنان در مسأله طلاق، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل، 1373،تهران، صص 84 و 85؛ امید رشیدی، احکام طلاق در قانون مدنی ایران، فقه امامیه و فقه شافعی، بینا، 1380،تهران، صص 45 – 48.
[2]. اسدا… لطفی، مباحث حقوقی شرح لمعه، انتشارات مجد، چاپ پنجم، 1387، تهران، ص 351.
[3]. محمد جعفر جعفری لنگرودی، الفارق، پیشین، جلد سوم، ص 290.
[4]. سید حسن امامی، حقوق مدنی(خانواده)، انتشارات اسلامیه، جلد 5، تهران، ص5.
[5]. سید حسین صفایی، اسد ا… امامی، حقوق خانواده، جلد اوّل نکاح و انحلال آن (فسخ و طلاق)،انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، ص 225؛ سید حسین صفایی، اسدا… امامی، مختصر حقوق خانواده، نشر میزان، چاپ هفتم، زمستان 1384،تهران، ص193.
[6]. سید مصطفی محقّق داماد، حقوق خانواده، انتشارات علوم اسلامی، 1376، تهران، ص 379.
[7]. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی خانواده، جلد اوّل، شرکت انتشار با همکاری بهمن برنا، چاپ سوم، 1371،تهران، ص 300.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 09:15:00 ب.ظ ]
|