توکیل

از جمله واژگان دیگری که به وفور در این تحقیق دیده می‌شود، لفظ توکیل است که به شرح و بسط آن می‌پردازیم. توکیل یعنی وکیل کردن یا کسی را بر چیزی گماشتن[1]؛ به عبارت دیگر توکیل یعنی کسی را وکیل خود کردن در امور مدنی نیابت به کسی دادن در مسایل مدنی؛ پس باید وکالت و نیابت در اموری داده شود که خود موکّل قانونا بتواند آنها را بجا آورد، به‌طوری که از تعریف وکالت در قانون مدنی هم فهمیده می‌شود. وحدت مذهب وکیل و موکّل، شرط صحت توکیل نیست، ممکن است در زمان دادن وکالت، موکّل نتواند آن را انجام دهد ولی بعدا انجام آن کار برای او ممکن شود، پس توکیل در آن کار صحیح است، مانند نیابت دادن در طلاق حائض پس از زوال حیض. طلاق دادن از منظر فقه امامیه، شافعیه، حنابله و مالکیه همانطور که در فصل آینده بدان اشاره می‌کنیم، قائم به شخص طلاق دهنده نیست و قابلیت توکیل را دارد ولی حنفیه و قوم یهود آن را قائم به شخص و مختص شخصیت زوج می‌دانند، پس انتقال دادن و نیابت دادن آن را نیز غیرممکن می‌دانند. زوجه را در طلاق خودش، می‌توان وکیل نمود و توکیل وکیل هم این است که وکیل در امری به ثالث وکالت دهد (= ترامی در وکالات) و آن وکیل را وکیل در توکیل می‌گویند. ماده 672 قانون مدنی توکیل وکیل را منع نموده است مگر آنکه این اختیار صریحا یا ضمناً به وکیل داده شده باشد.[2] توکیل وکیل دو قسم است: 1) وکیلی برای موکل خود برگزیند. 2) وکیلی برای خود اختیار کند.[3] در وکالت در طلاق تفاوتی نمی‌کند که توکیل یا همان وکالت دادن به دیگری، به شخص ثالثی غیر از زوجه باشد و یا اینکه زوج، زوجۀ خود را وکیل در طلاق دادن خود نماید و از آنجا که بر مبنای عرف امروز اجرای صیغۀ طلاق توسط زوجه صورت نمی گیرد، پس، همانا زوج به گونه‌ای با یک شرط ضمنی در ضمن وکالت در طلاق، به سر دفتر طلاق هم وکالت داده که در صورت حصول شرایط در وکالت مشروط و یا در وکالت مطلق در هر حالت، به نیابت از طرف زوج زوجۀ او را با اجرای صیغۀ طلاق، مطلقه نماید(توکیل در وکالت). توکیل عبارتست از اختیار دادن به غیر، برای انجام امری که حق موکل است و یا استنابه در تصرف چیزی که مورد حق شخص موکّل می‌باشد؛ از آنجا که وکالت از زمره‌ی عقود است، احتیاج به ایجاب و قبول داشته و لیکن، لفظ خاص شرط نمی‌باشد بلکه هر جمله‌ای که در نظر عرف جامعه دلالت بر استنابه کند، کفایت می‌کند. همانا باید گفت که توکیل دادن نیاب برای اجرای عملی معین و خاصّ در زمان حیات موکل است.[4] به عبارت دیگر توکیل، عبارتست از رفع مانع نسبت به وکیل و همین که رفع مانع شد، وکیل می‌تواند در مدّت موسّع اقدام به انجام آن نماید، پس همانطوری که زوج می‌تواند خود مباشر در طلاق زوجۀ خویش باشد، حق توکیل در اجرای صیغه طلاق را خواهد داشت و وکیل در این صورت، مکلف است صیغۀ مخصوص طلاق را اجراء کند[5]. باید گفت که «وکالت» انجام عملی است که شخص موکّل خود قادر به انجام و به ثمر رساندن آن هست و با این حال اجرای آن را به دیگری وا می‌گذارد تا مستقلا شخص وکیل به نمایندگی از موکّل آن را انجام دهد ومقصود از توکیل، واگذاری مورد وکالت به غیر و منصوب کردن او برای انجام عمل وکالت است.

[1]. محمّد علی طهرانی (کاتوزیان)، پیشین، ص 221.

[2]. مادۀ 672 ق.م «وکیل در امری نمی‌تواند برای آن امر به دیگری وکالت دهد، مگر اینکه صریحا یا به دلالت قرائن وکیل در توکیل باشد».

[3]. محمّد جعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، پیشین، صص 1466 و 1467، شمارۀ 5350 و ص 1468، شمارۀ 5356.

[4]. محمد جعفر جعفری لنگرودی، وسیط در ترمینولوژی حقوق، پیشین، ص 239، شمارۀ 1053.

[5]. سید علی حائری شاه باغ، شرح قانون مدنی، جلد دوم، انتشارات گنج دانش، چاپ دوم، 1382، تهران،صص 997 و 998.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...