هدف دیگری که فردی کردن مجازات‌ها به دنبال آن‌ است، شناخت مجموعه عواملی است که به عنوان علل ناقصه متحد شده وبا تکمیل علت تامه باعث ایجاد پدیده مجرمانه شده‌اند. یکی از رویکردهای جدید فردی کردن مجازات‌ها، مبارزه با عوامل جرم‌زا است و تا زمانی که این عوامل شناخته نشوند چگونه می‌توان با آنها مبارزه کرد؟
تمام اقداماتی که قاضی کیفری در راه فردی کردن مجازات‌ها انجام می‌دهد در صورتی که نتواند عامل سازنده جرم را بشناسد مسلماً بی‌فایده خواهد بود. عوامل جرم‌زا در هر پدیده مجرمانه مختلف هستند. هر چند شناخت همه آن عوامل امری غیرممکن می‌باشد اما با تلاشی که صورت می‌گیرد عوامل اصلی شناخته خواهند شد.
هدف اصلی از تشخیص عوامل سازنده جرم، اولاً تعیین مقدار سهم اراده آزاد مرتکب می‌باشد تا بتوان با تعیین مجازات برای وی به شکلی که مجازات مانند آیینه‌ای، عکس‌العمل فعل ارتکابی و میزان تقصیر وی در پدیده مجرمانه باشد. تا به اصلاح وی منتهی شود. ثانیاً شناخت عوامل سازنده جرم که در پدیده مجرمانه و میزان تأثیر هر کدام به رسالت دوم فردی کردن مجازات‌ها جامعه عمل خواهد پوشاند. چون، با شناخت مجموعه عواملی که باعث بوجود آمدن پدیده مجرمانه شده‌اند می‌توان با اتخاذ تدابیری اقدام به مبارزه با عوامل جرم‌زا نموده و به دنبال کاهش جرایم و جلوگیری از تکرار جرم در جامعه بود. چون تا زمانی که میکروب‌های جرم زا در جامعه وجود دارند و هر لحظه در حال تکثیر هستند مبارزه سودی نخواهد بخشید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

د ـ تهیه و تدوین مقررات جزائی مناسب
یکی از اهدافی که هر تحولی یا عاملان هر تحولی در هر جامعه‌ای دنبال آن هستند تغییر موانع موجود در راه رسیدن به هدفشان است. فردی کردن مجازات‌ها نیز که در واقع تغییر رویکرد اِعمال مجازات‌ها علیه مجرم است برای رسیدن به اهداف خود به ناچار باید موانع خود را از سر راه بردارد. چون این تحول نیز به تغییرات اساسی در قوانین کیفری و قوانین دادرسی و قوانین اجرای مجازات‌ها دارد.
خوشبختانه تغییر این رویکرد که از زمان لمبروزو مکتب تحققی حقوق جزا آغاز شد مورد استقبال اکثر کشورها و اندیشمندان جهان واقع شد به طوری که در مدت اندکی کتاب کوچک «انسان جنایتکار» به ده‌ها زبان ترجـمه شد و باعث ایجاد انقلابی در کشـورهای اروپایی گردید.
تغییراتی در سیستم قوانین کیفری و دادرسی و اجرایی بوجود آمد به طوری که بتواند اهداف این رویکرد جدید را تأمین نماید. و با ظهور گراماتیکاومارک آنسل این تغییرات سرعت بیشتری به خود گرفت چون دیگر کسی اعتقادی به کارکردهای قدیمی مجازات نداشت و همه چیز در حال تحول بود. یکی از مهمترین چیزهایی که فردی کردن مجازات و حامیان آن سخت دنبال آن هستند این است که مقررات کیفری تغییر کند تا مجازات‌ها بتوانند به کارکرد جدید حقوق کیفری که همان اصلاح مجرم و مبارزه با عوامل جرم‌زا است جامع عمل بپوشانند.
تلاش در جهت فردی کردن مجازات‌ها بدون تغییر قوانین، حرکت در دو جهت متضاد است. چون قوانین گذشته همه در جهت تشدید مجازات‌ها و انتقام کیفری از بزهکاری هستند و فردی کردن مجازات‌ها خواهان تخفیف مجازات‌ها و جرم‌زدایی می‌باشد که مسیر آنها در جهت مخالف هـم می باشد فردی کردن مجازات‌ها بدون تغییر در قـوانین ممکن نخواهد بـود.
دراین فصل نیز در خصوص شناخت اصل فردی کردن مجازات ها و اهداف این اصل در خصوص حاکم به مجازت های یکی از اهداف این اصل شناخت بزهکاری می باشد شناخت بزهکار که خطر مقدم مراحل عملی کردن مجازات ها می باشد ویژگی خاصی برخوردار است دراین خصایص قاضی پرونده با تشکیل پرونده شخصیت واستعلام ازمراجع مختلف اعم ازروانشناسی و … به شخصیت واقعی مجرم نائل خواهد آمد و در این فصل هدف دیگری از فردی کردن مجازات ها به دنبال آن است که شناخت مجموعه عواملی است که به عنوان علل ناقصه متحد شده و باتکمیل علت نامه باعث ایجاد پدیده مجرمانه شده اندیکی از رویکردهای جدید فردی کردن مجازات مبارزه با عوامل جرم زا است در اصل دیگری که بر فردی کردن مجازات حاکم می باشد اصل واصول اهداف اجتماعی است که ارزشهاوهنجارهای جدید آفریده و برخی ارزشهای سنتی را زا گردونه خارج نموده است پدیده شهرنشینی نسبت به گذشته تغییر زیاد یافته و رشد نرخ جمعیت و بسط محیط های جذب جمعیتی و … مشکلات نو ، و پیچیده ای را فراهم نموده است و از اهدف دیگر فردی کردن مجازات ها پیشیگی فردی می باشدبه شکلی که مجرم بعد از تحمل کیف تنبیه شده و دیگر سراغ جرم نرود اما متاسفانه اعمال کیفرها در طول تاریخ حقوق کیفری خلاف این کار کرد کیفر را نشان داده است و از اهداف دیگر اصل فردی کردن مجازات ها اهداف شخصی است و در آن رعایت عدالت است که جایگاه منبع عدالت و علاقه وافر انسان ها به استقرار آن بر هیچ کس پوشیده نیست که از نظر حکیم و فیلسوف فرزانه افلاطون معنای عدالت و حق چیست ؟ و قرآن کریم نیز فلسفه ارسال را به قیام به قسط و اجرای عدالت دانسته است .
فصل سوم:
مراحل عملی فردی کردن مجازات‌ها
بخش اول: تشکیل پرونده شخصیت برای مجرمین
تشکیل پرونده شخصیت یکی از مهمترین مراحل فردی کردن مجازات‌ها می‌باشد. این پرونده همراه با پرونده کیفری و جهت انجام یک قضاوت عادلانه از طرف دادرس تشکیل می‌شود. در ابتدا به بررسی کلیات مربوط به شخصیت و تعاریف و محتویات این پرونده می‌پردازیم. سپس لزوم تشکیل این پرونده را در مراحل مختلف دادرسی و آثار اجرایی آن را پس از پایان مجازات مورد بررسی قرار دهیم. پس از آن نیز به شیوه‌های فردی کردن وآثار و تبعات آن می‌پردازیم و سپس به شرح و توضیح مفاهیم مهمی که لازمه فردی کردن می‌باشد؛ خواهیم پـرداخت. در نهایت به بررس مدرن‌ترین روش‌های فردی کننده‌ی مجازات‌ها خواهیم پرداخت.
گفتار اول: کلیات
شخصیت و عوامل مختلف آن درموارد بسیار زیادی مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفته است و همچنین سازمان شخصیت هر انسان وعوامل گوناگون سازنده رفتار هر فرد مورد بررسی قررا می گیرد که در عنوان های زیر توضیحاتی را در این مورد بیان شده است که عبارتنداز :
یک- شخصیت و سازمان آن از نظر روان‌شناسی
معنای واژه شخصیت در لغت‌نامه دهخدا نقل گردیده است. این کلمه ماخوذ از زبان عربی بوده که به معنای شرافت و رفعت و بزرگواری و مرتبه و درجه است.( دهخدا، ۱۳۸۱،۲۵۴) ولی این واژه در معنای علم روان‌شناسی در فرهنگ معین به بحیه مختصِّ هر شخصّیت تعبیر شده است. ( طریقتی ، ۱۳۸۲،۳۹)
واژه شخصیت در فارسی معادل کلمات Personality انگلیسی و Personalite فرانسه می‌باشد که ریشه لاتین آن person به معنی از میان چیزی صحبت کردن است. چون در یونان باستان بازیگران تئاتر هنگام اجرای نقش از ماسک‌های مختلف‌الشکل در صورت خود استفاده می‌کرددند و از پشت ماسک صحبت می‌کردند. در تشبیه شخصیت آدمی، روانشناسان بازیگران نمایش را مثال آورده‌اند.
همانگونه که بازیگر در تمام مدت روی صحنه ماسک به صورت دارد و هویت واقعی خود را از دید تماشاچیان پنهان می‌کند انسان نیز در صحنه زندی ماسکی به صورت می‌کشد و چهره واقعی خود را می‌پوشاند. (سیاسی، ۱۳۷۵، ۳۹) شخصیت، سازمان با تحرک بدنی و روانی خود آدمی است که چگونگی سازگاری اختصاص آن فرد با محیط را تعیین می‌کند. البته عقیده آلپورت از سازمان با تحریک این است که شخصیت با اینکه همه عناصر تشکیل دهنده‌اش با هم ارتباط و پیوستگی دارند پیوسته در رشد و تحوّل نیز هست. ( سیاسی ،۱۳۸۲،۳۹)
ریموند کاتل، دانشمند انگلیسی، در تعریف شخصیت می‌نویسد: «شخصیت سازمانی است که اجازه می‌دهد پیش‌بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال معین، چه رفتاری خواهد داشت. (سیاسی ۱۳۷۵،۳۱۸) ». و تعریفی که آقای دکتر طریقتی از شخصیت کرده است چنین است «مجموعه و ترکیب خاص و غیر قابل تفکیک کلیه خصوصیات جسمانی و کرداری و تمایلات هوشی و عاطفی و روانی هر فرد که او را به صورت یک واحد در اجتماع مشخص می‌سازد؛ شخصیت اوست.»( طریقتی، شکرال۱۳۸۲، ۱۱۷)
پس به طور خلاصه می‌توان گفت که شخصیت یعنی؛ مجموعه‌ای از رفتارها و شیوه‌های تفکر و هیجانی شخص در زندگی روزمره که با ویژگی‌های بی‌همتا بودن، ثبات، پایداری و قابلیت پیش‌بینی مشخص می‌شود.
دو- سازمان شخصیت
زیگموند فروید معتقد است در سازمان شخصیتی اولیه مفاهیم خودآگاه، ناخودآگاه و ضمیر آگاه اهمیت داشته است. فروید ضمیر بشر را به قطعه حجیمی از یخ تشبیه می‌کند که در آب شناور است. بخش کوچک ظاهری آن را ضمیر خودآگاه می‌خواند که در همه حال در دسترس افراد بشر بوده است و در تماس با محیط خارج است و شامل مسائلی می‌گردد که شخص را با محیط خارج ارتباط می‌دهد. در مقابل بخش عظیمی که ظهور ندارد، بخش ناخوآگاه است که از حدود آگاهی و دسترس افراد به دور بوده و خزینه خاطرات و حوادث زندگی اوست. و بخش نیمه آگاه او نیز کیفیتی مشابه به هر دو بخش دارد که شامل افکار و اندیشه‌هایی است که در ظاهر از وضوح بخش خودآگاه برخوردار نبوده ولی با کمی توجه و کوشش جنبه آگاهی به خود می‌گیرد. در بین دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه در حالت طبیعی و عادی پرده یا حجابی وجود دارد که از تردد افکار و خاطرات دردناک، از قسمت ناخودآگاه به خودآگاه جلوگیری می‌کند. این پرده در موقع خواب یا مستی کار طبیعی نداشته و خاصیت ارتباطی پیدا می‌کند که افکار و خاطرات مربوط به ناخودآگاه به بخش خودآگاه تردد پیدا می‌کند. این نظریه در اواخر قرن نوزدهم از طرف همین دانشمند مورد تجدید نظر واقع گردید. این نظریه که به سازمان شخصیتی ثانویه فروید موسوم گردید. مفاهیم نماد یا ایده و خود یا من و فراخود یا من برتر، معرفی و بیان گردیده است. دانشمندان دیگر نیز، هر یک به نوعی سازمان شخصیت را مورد بررسی قرار داده‌اند و دست به تقسیم‌بندی‌های مختلفی زده‌اند که اکثراً یک روش را در تقسیم‌بندی‌های خود مد نظر قرار داده‌اند.
در نظریات مختلف هم مطرح شده است و از نظر اینجانب نیز شخصیت هر انسانی باتوجه به عوامل شکل گیری آن در جامعه بوجودمی آیدوانسان نیز توسط جامعه واجتماع خودعوامل گوناگون را تشکیل می دهد.
سه- عوامل سازنده شخصیت
سازمان شخصیتی انسان بسیار پیچیده است و عوامل مختلفی از همان ابتدای خلقت انسان در شکل‌دهی آن مؤثر هستند. برشمردن و بررسی تک‌تک آنها در این مقاله برای ما امری ناممکن است و خود پژوهشی جداگانه می‌طلبد. ولی ما در اینجا فقط به عواملی که تا حدی مهمتر هستند می‌پردازیم. افلاطون در کتاب هشتم جمهوریت به نحوی قابل تحسین، ارتباط شخصیت را با انواع حکومت مورد بررسی قرار داده است و نشان می‌دهد که چگونه نوع حکومت سبب می‌شود که در اعضای جامعه، شخصیت ویژه‌ای به وجود آید. به همین ترتیب در سده نوزدهم از دیدگاه خاص، رابطه حیات اجتماعی مخصوصاً سازمان اقتصادی، با انواع شخصیت اعضای جامعه بررسی می‌شود. (صانعی، ۱۳۷۶ ، ۱۱۴)پس ما در اینجا به بررسی مهمترین عواملی که از همان ابتدا خمیر وجود انسان را تشکیل می‌دهند می‌پردازیم.
چهار- عوامل موثر بر شخصیت
الف ـ محیط قبل از تولد
از بررسی تحقیقات انجام شده در این زمینه به این نتیجه می‌رسیم که تمام عواملی که از همان ابتدای خلقت انسان، هر کدام به نوعی با آن در ارتباط هستند در شکل‌پذیری آن موثر هستند. تا جایی که پیامبر (ص) می‌فرماید: (الشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه) تحقیقات علمی نشان می‌دهند که بسیاری از شخصیت‌های نابهنجار امروزه به علت نابهنجاری‌های کروموزومی که به صورت ارثی به آنها رسیده است به وضعیت فعلی دچار شده‌اند. بسیاری از این نابهنجاری‌ها در شکل‌دهی شخصیت نابهنجار اجتماعی تا حدی اثر دارند که تلاش‌های تربیتی و تلاش خود فرد را برای جامعه‌پذیری ناممکن می‌سازند. در دوران بارداری مادر نیز، شیوه‌های نگهداری و نوع تغذیه و هزاران عامل دیگر می‌توانند در فرایند شکل‌دهی شخصیت نوزاد موثر باشند.
ب ـ تجربیات نخستین
همان گونه که در بسیاری از مواقع محیط اجتماعی، خانواده و عوامل تربیتی نمی‌توانند عوامل وراثتی قبل از تولد را که باعث شکل‌دهی شخصیت نابهنجار شده‌اند در موارد حاد خنثی نمایند و تلاششان بی‌ثمر است. در بسیاری از مواقع نیز، محیط اجتماعی که کودک بعد از تولد در آن قرار می‌گیرد آن قدر جرم‌زا است که در صورتی که شرایط قبل از تولد باعث شکل‌دهی شخصیت مثبت در طفل شده باشد؛ همچون سدی مانع رشد شخصیت بهنجار طفل شده و از طفل شخصیتی نابهنجار به وجود می‌آورد.
تحقیقاتی که پروفسور هانت در ایران انجام داده حاکی از آن است که هرگاه کودکی در سنین اولیه زندگی خود دچار کمبودهای عاطفی گردد به هنگام بزرگی در برابر محبّت و عواطف، بی‌تفاوت خواهد بود. در برخی از موارد نوزادان به خاطر همین کمبودهای عاطفی از بین رفتند. (افتخاری ، ۱۳۸۲، ۱۳۷)
محیط خانوادگی نامناسب مانع رشد شخصیت انسانی در کودکان می‌شود. محیط خانوادگی در رشد شخصیت انسان آن قدر مهم است که می‌تواند در تمام مراحل شکل‌پذیری شخصیت انسان موثر باشد. چون در نخستین سال‌های زندگی انسان شخصیت انسان همچون مومی نرم می‌باشد و بیشترین تأثیرات را از این دوره می‌پذیرد. عوامل تاثیرگذار بعد از تولد فراوانند که می‌توان از عواملی چون محیط زندگی، مدرسه، محیط دوستان، رسانه‌های گروهی و ده‌ها عامل دیگر نام برد که هر یک به نوعی در شکل‌دهی شخصیت انسان موثر هستند. به وسیله محیط اجتماعی مناسب می‌توان حتی شخصیتی ناتوان و عقب مانده را تا حدودی بهبود بخشید.( اریان پور، ۱۳۷۵، ۱۳۴)
دراین خصوص می توان اظهار نظر کرد که می توان با کتاب ونظریات مختلف شخصیت در انسان اشاره کرد که در این مورد نیز نظر اینجانب این است که شخصیت هر انسان بسته به عوامل محیط ومکانی دارد که توسط این نوع امکانات تشکیل می یابد.
پنج- شخصیت و رفتارهای غیر عادی
آقای دکتر طریقتی در کتاب مقدمه بر روانپزشکی کیفری ذکر می‌کند که رفتار غیر عادی یعنی رفتاری که خلاف عرف بودن آن بین اکثر مردم مشخص می‌گردد.( طریقتی،۱۳۸۲، ۱۸۲) رفتار غیر عادی، رفتار شخصی می‌تواند باشد که مبتلا به یکی از بیماری‌های شناخته شده شخصیتی شده است و تحت تاثیر همین سازمان شخصیتی، دارای رفتاری نامتعادل و نابهنجار باشد. و در غیر اینصورت علت نابهنجاری علتی غیر روانی خواهد بود. پس به طور خلاصه می‌توان گفت اختلالات شخصیتی گروهی از حالات روانی می‌باشند که بیماری نبوده بلکه شیوه‌های رفتاری هستند. خصوصیات این اختلالات عبارتند از:
ـ الگوهای رفتاری نسبتاً ثابت، انعطاف‌ناپذیر، ناسازگار، که به بروز مشکلاتی در ارتباط برقرار کردن با دیگران و مشکلات شغلی و قانونی منجر می‌گردد.
ـ افراد دچار این حالات تصور می‌کنند که الگوهای رفتاری‌شان طبیعی و صحیح است.
ـ شخصیت این افراد در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است ناسازگار می‌باشد. یعنی؛ تفکر و رفتار انعطاف‌ناپذیری از خود بروز می‌دهند.
بنابراین اختلال شخصیت، رفتارهای ناسازگار و انعطاف‌ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت‌ها می‌باشد.
شش- اختلالات شخصیت (بیماری‌های شخصیتی)
در هر جامعه‌ای افرادی هستند که بدون آنکه بخواهند نمی‌توانند با هنجارهای اجتماعی سازگاری پیدا کنند. عملکرد آنها به خودشان و اجتماع ضرر وارد می‌کند. این افراد بیشترین مجرمین اجتماعی می‌باشند. این افراد شخصیتی بیمار دارند و نمی‌توانند با اجتماع انطباق پیدا نمایند. به نوعی در مقابل خود احساس درد می‌نمایند و با افکار و رفتارشان برای خود و دیگران ایجاد تشویش خاطر می‌نمایند. شخصیت نابهنجار همان اختلالات شخصیتی است که به ذکر چند مورد در اینجا می‌پردازیم:
(۱) بدبین (پارانویید)
این افراد دارای شک و بی‌اعتمادی غیر منطقی هستند و حالت تدافعی و حساسیت بیش از حدی نسبت به دیگران دارند.
(۲) منزوی (اسکیزویید)
از نظر هیجانی سرد هستند. در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند. گوشه‌گیر، خجالتی، خرافاتی و از نظر اجتماعی منزوی هستند.
(۳) وسواس
کمال‌گرا و دارای عادت خشک و مرد بوده و نیازهای طبیعی خود را مهار می‌کنند.
(۴) نمایشی (هیستریک)
وابسته، فاقد بلوغ فکری، زود رنج، عاطل و باطل و دائم خواستار تشویق و توجه دیگران بوده و با ظاهر یا رفتار خود با دیگران ارتباط برقرار می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...