1. ۴۲٫ ۶٫ ترجمه حکمت

امام (×) فرمود: «اى فرزند آدم! آنچه را که بیش از نیاز خود فراهم کنى، براى دیگران اندوختهاى.»

    1. ۴۲٫ ۶٫ شرح

مقصود امام (×) تنها اکتفا کردن به کسب و کار با صرف نیرو و مشغول نشدن به بطالت و تنبلی نیست بلکه منظور عدم ذخیره کردن مال و جمع آوری و کمک نکردن به مستحقین است و باید آن را در راه مصالح ملت و دین صرف کرد.[۱۹۵]نتیجه آن که زیاده بر قوت کسب کردن نه تنها سودى به حال شخص ندارد بلکه براى اندوخته کننده زیان دارد زیرا ناگزیر باید از اندوخته خود جدا شود و آنها به دست وارث و دیگران مى‏افتد، پس در این صورت او به منزلهٔ خزانه‏دارى است که تنها زحمت اندوختن مال را بر دوش کشیده و آن را برای وارثان بعد ازخود باقی گذاشته است و این تشبیه به منظور پرهیز دادن از بخل ورزیدن نسبت به زیادى ثروت از مقدار حاجت است .
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

    1. ۶٫ حکمت شماره ۱۹۳: راه به کار گرفتن قلب (اخلاقى، علمى، تربیتى)

    1. ۴۳٫ ۶٫ متن حکمت

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَهً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ.»

    1. ۴۳٫ ۶٫ توضیحات صرفی

إقبال: اسم، مفرد، مذکر، جامد، معرب. اُکرهَ: فعل، ماضی مجهول، غایب، ثلاثی مزید، مبنی.

    1. ۴۳٫ ۶٫ توضیحات نحوی

إنَّ: حرف مشبهه بالفعل. للقلوبِ: جارو مجرور،خبر مقدم. شهوهً: اسم مؤخر و منصوب. إقبالاً و إدباراً: معطوف به شهوه. فَاتوها: فعل و فاعل آن ضمیر بارز«واو» و مفعول آن ضمیر بارز«ها». إقبالها: معطوف. ف: فاءسببیه. إذا: مفعول فیه و منصوب محلاً. أکره: فعل شرط و مجزوم محلاً. عَمی: جواب شرط و مجزوم محلاً. أکره عَمی: خبر «إنَّ» و مرفوع محلاً.

    1. ۴۳٫ ۶٫ توضیحات بلاغی

معانی: یک جمله انشایی و بقیهٔ جملات خبری هستند. ازعبارت «فاتوها…..»کمال انقطاع وجود دارد. «فاتوها» جملهٔ انشایی و«إنَّ القلبَ….» جملهٔ خبری است و حرف «فاء» که بر سر آن درآمده وصل کننده نیست زیرا وصل با حرف عطف واو صورت میگیرد و این «فاء سببیه» است چون بعد از فعل طلب آمده است.
بیان: درعبارت «إذا أکره عمی» استعاره مکنیه به کار رفته است، زیرا قلب به انسانی تشبیه شده که مجبور به انجام کاری میشود و بینایی خود را ازدست میدهد.
بدیع: میان الفاظ «إقبال و إدبار» صنعت «طباق» وجود دارد.

    1. ۴۳٫ ۶٫ ترجمه حکمت

امامی(×) فرمود: «دلها را روى آوردن و پشت کردنى است، پس دلها را آنگاه به کار وا دارید که خواهشى دارند، زیرا اگر دل را به اجبار به کارى وا دارى کور مىگردد.»

    1. ۴۳٫ ۶٫ شرح

مراد از «إقبال» در این حکمت حضور قلب و یاد آوری مرگ و قبر و ترس از خدا و عظمت الهی و ترس از مجازات در دادگاه الهی است و در مقابل منظور از «ادبار» غفلت از آخرت و سرگرم شدن به لذات دنیوی است. البته در مناجات با خدا و عبادت شیرینی و رایحهای وجود دارد که تنها با همین اقبال و روی آوردن به خدا انسان آن را درک میکند.[۱۹۶] هم چنین در بیان و توضیح این سخن آمده است که چون وظیفه اصلی قلب ادراک است هر گاه خسته شود از کار خود باز میماند و این همان کوری قلب است.[۱۹۷]
در جای دیگری منظور از این حکمت چنین بیان شده است که میل و رغبت یکی از قوای محرّکه در وجود انسان جهت انجام کارها است و اگر هم چنین حسی از جانب خداوند در وجود انسان قرار داده نشده بود نظام عالم مختل میشد و بسیاری از امور مسدود میگشت و اگر انسان به کمک همین نیروی محرکه به کارها و مصنوعات خود عشق نمیورزید بسیاری از اموراتش معطل میماند.[۱۹۸] پس امام (×) مقصودش را از بیان صنعت مقابلهای که بین «اقبال و ادبار» ذکر شد چنین بیان میفرماید که «اقبال» یعنی میل و روی آوردن و «ادبار» بى‏میلى به دلیل افسردگى است. امام (×) دستور داده است تا نفوس را در راه شایسته از نظر فکر و اندیشه به کار ببرند، و موقع تمایل و علاقه به کارى از آنها استفاده کنند زیرا استفاده به موقع باعث شادی و نشاط نفس میشود و همچنین از استفاده اجباری به کاری و اندیشهای نهی فرموده است و از این جهت صفت اعمی را برای نفس استعاره آورده است، چون اجبار کردن نفس به انجام کاری باعث فزونی ناراحتی ونفرت میشود وبا نفرت و ملال قادر به درک صحیح نخواهد بود،گویی که نابینا است در حالیکه واضح و روشن است و تفسیر این حکمت در معنای این آیهٔ قرآن ﴿لا إکراهَ فی الدّین.﴾[۱۹۹] درک میشود.

    1. ۶٫ حکمت شماره ۱۹۴: ضرورت پرهیز از خشم و انتقام (اخلاقى، اجتماعى)

    1. ۴۴٫ ۶٫ متن حکمت

«یَقُولُ مَتَى أَشْفِى غَیْظِى إِذَا غَضِبْتُ حِینَ أَعْجِزُ عَنِ الِانْتِقَامِ فَیُقَالُ لِى لَوْ صَبَرْتَ أَمْ حِینَ أَقْدِرُ عَلَیْهِ فَیُقَالُ لِى لَوْ عَفَوْتَ.»

    1. ۴۴٫ ۶٫ لغت

غیظ: خشم.

    1. ۴۴٫ ۶٫ توضیحات صرفی

أشفی: فعل، مضارع، متکلم وحده، معتل (ناقص)، متعدی، معرب. یُقالُ: فعل، مضارع مجهول، للغائب، معتل (اجوف)، معرب، لازم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...