بررسی رابطه بین روابط موضوعی با سازگاری عاطفی، اجتماعی و آموزشی |
ایواتا[13] و همکاران (2000) در مروری جامع عوامل موثر در سازگاری را به شش دسته عمده تقسیم کردهاند. – محرومیتهای جسمانی ناشی از( نقص عضو، تغذیهی نادرست و بد، محرومیت از خواب و خستگی روانی، آسیبهای مغزی )2- عوامل روانی اجتماعی- محیطی نظیر (بیکاری، جنگ، بلایای طبیعی، فقر و اعتیاد )3- عوامل تربیتی نظیر( فقدان رابطه والد –کودک، طرد کردن فرزندان، حمایت افراطی، خود مختاری بیش از حد، انتظارات و خواستههای غیر واقع گرایانهی والدین) 4- ساختار خانوادگی نا سازگار از جمله(خانوادههای بیکفایت، از هم پاشیده، ضد اجتماعی و عدم ثبات عاطفی و روانی والدین بخصوص مادر) 5- فشارهای ناشی از (زندگی صنعتی مانند رقابتهای تاسالم، تقاضاهای شغلی و تحصیلی و پیچیدگیهای زندگی جدید) 6- عوامل ژنتیکی و ارثی نظیر اختلالات جسمانی، روانی که زمینه را برای رفتارهای بزهکارانه و ناسازگاری اجتماعی فراهم میکنند. از طرفی در نتایج پژوهشهای (روشن،1369؛ مسعودینژاد ،1372؛قهاری،1375؛نوری،1380؛ حسینی،1383؛ خدایاریفرد،1385؛ صفوی،موسوی، لطفی،1388؛ مرادی ،واحدی،1388 ) عوامل مرتبط با سازگاری بررسی شده است و قمری(1370)تاثیر تکنیک خود آموزی کلامی در کودکان مبتلا به ناسازگاری رفتاری بعلت کمبود توجه که همراه با بیش فعالی مشاهده میشد را بررسی کرد.
همانگونه که سازگاری یکی از موضوعات تخصصی روانشناسی است و هدف ، ایجاد سازگاری مناسب و مطلوب در افراد میباشد. اختلالات مربوط به سازگاری در جامعه امروز رواج فراوان دارند. به نقل از موریسن[14](1995) اختلالات سازگاری از نظر روان شناسی اینطور تعریف میشود: هنگامی که فرد در پاسخ، به استرسهای خاص محیطی یا شخصی علائم عاطفی یا رفتاری خاصی مانند افسردگی، اضطراب، مشکلات رفتاری در مدرسه ، دانشگاه ، افت عملکرد تحصیلی واخراج ، عدم اعتماد به نفس، نزاع با مردم، مشکلات شغلی، تعارضات، سرپیچیهای اجتماعی و نیز شکایتهای جسما نی را از خود بروز دهند، دچار ناسازگاری رفتاری شده است، به عبارت سادهتر، اگر افراد فشار عصبی خاصی را تجربه میکنند و در پاسخ به آن، نشانههای روانی خاصی را از خود بروز میدهند که این نشانهها به انجام وظایف اصلی در جامعه یا عملکرد شخصیشان لطمه میزنند. منظور از این وظایف اصلی، کارهایی مانند سازگاری در محیط مدرسه، سازگاری عاطفی و درونی و سازگاری اجتماعی و سازگاری خانوادگی……. میدانند.. هرچند که برای شناسایی عوامل مرتبط با سازگاری تلاشهای نظری و تجربی زیادی صورت گرفته است (بارلو[15]،2004؛ موریسن1995؛ افر[16] و سبشین[17] 1991) عمدتاً علت اصلی ناسازگاریهای روانی به استرسها و فشارهای شدید عصبی در زندگی روزمره برمیگردد اما هنوز مشخص نیست چه افرادی، در مقابل استرسهای معینی به ناسازگاری و اختلال رفتاری دچار میشوند و رفتار ناسازگار از خود نشان میدهند. ویژگیهای روان شناختی انسانها ارتباط زیادی در سازگاریها دارند. همانطور که ذکر شد عوامل بخصوص ساختار خانوادگی و چگونگی ارتباط اعضای خانواده به ویژه روابط والد – فرزندی نفش مهمی را در سازگاری روان شناختی و اجتماعی افراد برعهده دارد.تحقیقات(ساعدی،1382؛ خسروی، 1382؛ شهابی زاده،1383؛ اسرف[18]،بادن[19]،1993؛فیوری[20] و همکاران،1997؛هازان [21]و شو[22]ر،1987 ؛کهن[23]،1990؛) با دلبستگی اولیه ورابطه والد – فرزند همسو است. اولین و مهمترین اجتماعی که هر نوزاد پس از تولد در آن پا میگذارد خانواده است .تاثیرانی که به شکلگیری شخصیت هر فرد دارد بیشک بسیار عمیق و انکار ناپذیر است. همانطور که فروید [24]به حق گفته است، اثر این سالها برای تمام عمر در انسان باقی میماند و فرد، والدین خود را در خود حل و با خود حمل میکند. رابطهها از هر نوع؛ ولی- فرزندی، زن و شوهری، دوستی و یا هر رابطهی دیگری با خارج شدن یکی از طرفین، آن رابطه به پایان نمیرسد. اندرسون [25] (1970) می گوید: مرگ به زندگی خاتمه میدهد. اما به رابطه پایان نمیدهد، رابطهای که ذهن فرد بازمانده را برای تجزیه و تحلیل و حل گرههای رابطه که ممکن است هرگز میسر نشود، همچنان به خود مشغول میکند (ثنایی، 1378؛ به نقل از خسروی،1382).
در این نظریه فرض بر این است که اگر ما قالب ذهنی یک فرد را بشناسیم، قادر خواهیم شد تا رفتارهای او در روابط میان فردیاش را بهتر درک و پیشبینی کنیم. روابط بیرونی هرکسی همواره باز تاب رابطهای است که فرد با خودش دارد مراد از ارتباط درونی علاوه بر میزان عشق ورزی به خود، تصویری که از خودمان داریم و بیاناتی که در مورد خودمان با خود تکرار و به خود تلقین میکنیم نیز هست، و مراد از ارتباط بیرونی درعشق ورزی و دریافت عشق به شکل آزادانه، مسئله داشتن در ابراز احساسات شخصی، احساس گناه به خاطر خشمگین شدن در تقابل عزیزان، مسئله داشتن در مورد معنی دادن به روابط صمیمانهی جنسی، فقدان هدف، معنا، هویت شخصیت یا اشتیاق به زندگی، چطور به مراحل تحول شخصیت در کودکی ربط دارند. می دانید که در صورت عدم پرداختن به آنها چگونه به تفاسیر ما از آیندهی ما حکمفرمایی خواهند کرد. (وین[26]؛ ترجمه کرمانی،1383؛نقل از حسینی1389).
همانطور که در بالا ذکر شد روابط موضوعی به طور کلی شخصیت انسان را ثمره رابطه اولیهی مادر – فرزند میداند. وینی کات[27](1960) بر این باور است که توسعه و پرورش خویشتن[28] کودک از طریق هماهنگ شدنهای مادر با نیازهای کودک صورت میگیرد. اگر نیازهای کودک به اندازه کافی توسط والدین برآورده شود، والدین و کارکردهای موضوعی آنها (مانند انعکاسگری ،آیینه سازی و همدلی) توسط کودک درونی خواهد شد ، زیرا تجربهی میان فردی اولیه ، نمونهی نخستین روابط میان فردی بعدی است. آنچه از تجارب تحولی –میان فردی اولیه[29] باقی میماند، به شکل نوعی قالب روانی[30] سازماندهی میشود. از آنجا که این” قالب روانی”، خویشتن افراد در رابطه با موضوع هایشان را در برمیگیرد، بر تجربه پدیداری[31] فرد و نیز رفتارهای میان فردی او تاثیر میگذارد. به همین خاطر در این رویکرد، اختلالات شخصیت [32] بعنوان جلوهها و. تظاهرات بیرونی یک قالب روانی نادرست که خود نتیجهی نقصهای خاص تحولی[33] و در رابطه با مراقبان شکل گرفته، در نظر گرفته میشود. الگوی روانی مذکور، در شکلدهی به مواضع ناسازگارانه انعطاف ناپذیر میانفردی سهمی اساسی دارد و فرد را از شکوفا شدن در حیطههای مهم زندگی، سازگاری عاطفی، سازگاری اجتماعی، سازگاری آموزشی (مانند عشق، کار، تحصیل) محروم میسازد. یکی از مفروضههای بنیادین رویکرد روابط موضوعی چنین مطرح میکند که “راه تغییر دادن قالب روانی افراد دچار تعارض، اصلاح و تعدیل این قالبها به واسطهی تجارب تصحیحی[34] در کنار موضوعهای جدید است. وقتی افراد در مورد خویشتن احساس یکدستی و انسجام میکنند خودشان را با زمانها و مکانهای گوناگون، نسبتاً با ثبات تجربه میکنند. . به همین دلیل افرادی که ثبات خویشتن دارند، درهرموقعیت خودشان را به صورت شخصی ادراک میکنند که عموماً بخشنده و حمایتگر است. نه خود خواه ونه نیازمند توجه. روند پیوستگی خویشتنی که، نخستین بار از طریق همانند سازی با ادراکات والدین، در کودک شکل گرفته وهریک از این
بخشها را نه بعنوان موجودیتهایی گسسته از یکدیگر، بلکه در قالب بخشهایی متصل به هم و بخشی از یک کل یکپارچه به تصور در میآورد.(کرنبرگ[35] 1982،1984)
با توجه به مطالب ذکر شده و با توجه به مدل زیستی – روانی-اجتماعی انجل[36] (1980،1991؛نقل از نظری 1391،ترجمه حسینی1391) که شخصیت را پدیدهای چند بعدی می داند و به فرد نگرش کل گرایانه دارند.به نظر می رسد که در پدیده ناسازگاری هم، این سه بعد نقش دارند . و از آنجا که یکی از خدمات ارزنده روان کاوی با رویکرد روابط موضوعی به توصیف مراحل رشد زیستی –روانی-اجتماعی کودک با مراقبان اولیه و رسیدن به موضوعی کلی (از طریق شناسایی قالب های روانی )و سازگاری مطلوب میپردازد. لذا با توجه به مطالبی که در بالا به آن اشاره شد و با توجه به تحقیقاتی که در ایران و خارج از کشور در مورد این متغیرها صورت گرفته، اما تحقیقی که این متغیرها را در دانش آموزان بررسی کند به خصوص ارتباط روابط موضوعی با سازگاری عاطفی، اجتماعی و آموزشی را تعیین کند صورت نگرفته است و لذا تحقیق حاضر میکوشد تا به ارتباط روابط موضوعی با سازگاری عاطفی، اجتماعی و آموزشی دانش آموزان بپردازد.
[1] Berger
[2] Slubby
[3]Guara
[4] Sadock
[5] Cicchetti,D.
[6] Cohen,D,I.
[7] distored
[8] True self
[9] False self
[10] Maltz
[11]Slomowski
[12] Dunn
[13] Iwata
[14] Morison
[15] Barlo
[16]Offer
[17] Sabshin
[18] Sroufe
[19]Baden
[20] Furi
[21] Hazan
[22] Shaver
[23] Cohn
[24] Frued
[25] Anderson
[26] vin
[27] Winnicott
[28] self
[29] Early interpersonal-developmental experiences
[30] Mental template
[31] Phenomenological experience
[32] Charcter disorders
[33] Specific developmental deficits
[34] Corrective experiences
[35] Kernberg
[36] Engel
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-12-02] [ 11:22:00 ق.ظ ]
|