اثر بخشی گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش در آمیختگی فکر-عمل |
علاقه به پژوهش درباره وضعیت کیفیت زندگی در اختلالات اضطرابی به خصوص وسواس فکری- عملی به سرعت در حال افزایش است (باررا و نورتون، 2009). کیفیت زندگی و ارزیابیهایی که فرد از زندگی خود دارد در سالهای اخیر ارزش زیادی پیدا کرده است (سازمان جهانی بهداشت، 1998؛ به نقل از غفاری و رضایی، 1392).
در خصوص معنی کیفیت زندگی تعاریف و تعابیر مختلفی ارائه شده است. برخی آن را توانایی فرد برای اداره زندگی از دید خود میدانند (وار، 1998؛ به نقل از بیات و بیات، 1389). دونالد کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان میکند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی آنها برای انجام وظایف روزمره اشاره دارد (دونالد، 2001). در تعریفی که ویور (2001) ارائه داده و مورد قبول بسیاری از صاحب نظران میباشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع (کینگ، 2003). همچنین کیفیت زندگی به عنوان احساس فرد از سلامت، رضایت یا عدم رضایت از زندگی، سرور و شادمانی یا ناخشنودی و نظایر آن تعریف شده است (دالکی، 1972؛ به نقل از بیات و بیات، 1389). و بالاخره سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را درک افراد از موقعیت خود در حیطههای فرهنگی، ارزشهای سیستمی که در آن زندگی میکنند و روابط شان با اهداف، آرزوها و دغدغههایشان عنوان میکند (اورلی، 1994؛ به نقل از بیات و بیات، 1389).
پژوهشها (هالندر و همکاران، 1996؛ کوران و تینمان، 1996؛ به نقل از غفاری و رضایی، 1392) نشان میدهند که بیماری وسواس منجر به پایین آمدن کارکرد اجتماعی، خانوادگی و کیفیت زندگی افراد میگردد. افرادی که بیماری وسواسی دارند، علاوه بر مشکل وسواس، از کیفیت زندگی و عملکرد اجتماعی پایینی نیز برخوردار هستند (تینی ، دنیس، ون مگن، گلاس و وستنبرگ، 2003). نتایج تحقیق کارنو، گولدینگ، سورنسون و باتنام (1988) نشان داد که افراد دارای مشکل وسواسی دوست دارند خودشان را از نظر کیفیت زندگی در سطح پایینی ارزیابی کنند و همچنین این افراد از نظر اشتغال و وضعیت مالی نسبت به گروههای دیگر در سطح پایین قرار دارند. بیماران وسواسی کیفیت زندگی خودشان را بعد از درمان بیماریشان به طور معنی دار نسبت به قبل از درمان بهتر ارزیابی کردند (مورتیزو همکاران، 2005؛ لوچنر و همکاران، 2003؛ باب و همکاران، 2001).
یکی از متغییرهای شناختی که در سالهای اخیر به طور وسیعی ارتباط آن با اختلال وسواس فکری-عملی و دیگر اختلالهای اضطرابی بررسی شده، “آمیختگی فکر- عمل” است. مفهوم آمیختگی فکر-عمل به افکار و عقایدی اشاره دارد که در آن افکار و اعمال به طور غیر قابل تفکیکی به یکدیگر پیوسته و متصلند (برل و استارسویک، 2005) و افکار و اعمال معادل و همتراز یکدیگر تلقی میشوند (پیرس، 2007).
مطالعات مختلف، بین نمرات کلی مقیاس “آمیختگی فکر- عمل”، “سیاهه وسواس فکری-عملی” و “مقیاس وسواس فکری- عملی پادوآ” ،
همبستگی از کم تا متوسط (بین 20% تا 38%)، را گزارش کرده اند (گیلیام و همکاران، 2004؛ راسین و همکاران، 2001 الف و ب؛ راسین و کاستر، 2003؛ اسماری وهالم استینسون، 2001؛ یورولماز و همکاران، 2004؛ اینشتین و منزیس، 2004؛ پورفرج و همکاران، 2008، به نقل از قمری گیوی، محمدی پورریک و میکائیلی، 1391).
آمیختگی فکر- عمل ممکن است منجر به تبدیل شدن افکار مزاحم نرمال به افکار مزاحم پاتولوژیک از طریق فرونشانی فکر شود. اهمیت متورم ناشی از وقوع افکار خاص که با ارزیابیهای آمیختگی فکر-عمل رخ میدهد، ممکن است به این نتیجه منجر شود که شخص برای فرونشانی چنین افکاری یا جلوگیری از وقوع مجدد آنها تلاش کند (وگنر، اشنایدر، کارتر و وایت، 1987؛ به نقل از برل و استارسویک، 2005).
فرونشانی فکر به روند آگاهانه تلاش برای جلوگیری از ورود افکار خاص به جریان آگاهی اشاره دارد (وگنر، 1989؛ به نقل از اسپین هون و داس، 1999). مدلهای شناختی-رفتاری اختلال وسواس فکری- عملی حاکی است که فرونشانی فکر به عنوان یک فاکتور مهم در تداوم فکر میباشد با این را بیشتر برجسته خواهد کرد و ممکن است فراوانی افکار را از طریق یک اثر بازگشتی افزایش دهد. بنابراین فرونشانی فکر به عنوان یک ویژگی مهم در پدیدارشناسی و علت شناسی وسواسها مورد تاکید قرار میگیرد (مثل، راچمن، 1997، 1998؛ سالکوسکیس، 1985، 1989، 1996، 1998؛ به نقل از پوردن، روآ و آنتونی، 2007).
پژوهشها (پوردن، 2004؛ تولین، آبرامویتز، هاملین، فوآ و سینودی، 2002؛ به نقل از مگی و تیچمن، 2007) نشان میدهند فرونشانی فکر اثرات ناسازگارانهای روی اختلال وسواس فکری- عملی دارد. همچنین نتایج تحقیق موریس، مرکل باخ و هورسلنبرگ (1996) و سالکووسکیس (1992) نشان دادند که افراد مبتلا به اختلال وسواس بیشتر از افراد فاقد اختلال به فرونشانی افکارشان تمایل دارند (به نقل از مکلارن و کرو، 2003).
در درمان اختلال وسواسی- جبری هم از درمان دارویی و هم از درمانهای روانشناختی بهره گرفته میشود. اثر بخشی بهترین درمان روانشناختی فعلی برای وسواس، یعنی مواجهه و جلوگیری از پاسخ، بین 60 تا 85 درصد میباشد. اما این درمان بدون محدودیت نیست. علاوه بر اینکه بین 15 تا 40 درصد افراد به مواجهه و جلوگیری از پاسخ جواب نمیدهند، تقریبا 25% افراد مواجهه را رد میکنند و 3 تا 12 درصد دیگر نیز در طول درمان، درمان را رها میکنند. مراجعانی نیز که انگیزه ضعیفی داشته یا اطلاعات درمانی خوبی ندارند، سودهایی که از درمان حاصل میکنند، کاهش مییابد و این مساله رضایت از درمان را کاهش میدهد. در حقیقت، مواجهه برای وسواس، درمانی مشکل و دشوار است؛ از مورد خواسته میشود با بزرگترین ترسش روبه رو شود و اقدام به هیچ رفتار اجتنابی نکند و اجازه دهد اضطراب خودش پایین بیاید. مطمئنا این علت میزان بالای ریزش موردان و رد کردن درمان از سوی آنهاست. علاوه بر این، درمان انواع خاصی از اعمال وسواسی با مواجهه و جلوگیری از پاسخ دشوار دیده شده است؛ اعمالی مثل اعمال وسواسی نا آشکار و احتکار (آبراموتز، 1997، به نقل از ایزدی، عابدی، عسگری و نشاط دوست، 1391). در پاسخ به این محدودیتها مداخلات درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و زمینه محور پا به عرصه گذاشتند. این درمانها که موج سوم رفتار درمانی هستند، عبارتند از: رفتار درمانی دیالکتیک، زوج درمانی رفتاری یکپارچه، ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (هایس، ماسودا، بی ست، لوما و گوررو، 2004). این درمانها روی پذیرش باورها در مقابل چالش کردن با آنها، ذهن آگاهی، گسلش شناختی یا توصیف افکار و احساسات بدون معنا دادن به آنها، زندگی مبتنی بر ارزشها و معنویت شخصی تمرکز دارند. همچنین، تمرکز اصلی این درمانها بیشتر روی تحمل نشانه تا کاهش آن و نیز شیوههای انعطافپذیرتر و سازگارانه تر پاسخ دهی به محرک نامطلوب درونی است (هایس، 2004). از میان این درمانها، درمانی که در چند سال اخیر، توجه بالینی بیشتری دریافت کرده است درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بوده که به اختصار ACT خوانده میشود. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یک شکل از درمانشناختی رفتاری بر پایه زمینهگرایی عملکردی است و ریشه در نظریه جدید زبان و شناخت دارد که “چهارچوب رابطههای ذهنی” نامیده میشود (هایس، استروسال و ویلسون، 1999، به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). در مفهوم سازی که ACT از اختلال وسواس فکری و عملی دارد، فرایندهای هدف عبارتند از اجتناب تجربهای، آمیختگی شناختی، دلبستگی به خود مفهوم سازی شده، فقدان ارتباط با زمان حال، ارزشهای نامشخص و فقدان مشارکت در فعالیت ارزشمند که این فرایندها همگی منجر به انعطافناپذیری روانشناختی میشوند. هدف ACT تقویت کردن فرایندهای پذیرش، گسلش، خود به عنوان زمینه، ارتباط با زمان حال، تصریح ارزشها و مشارکت در فعالیت ارزشمند که همه آنها انعطاف پذیری روانشناختی را حمایت میکنند به جای موارد فوق است. بسیاری از نشانهها و تظاهرات بالینی اختلال وسواس فکری و عملی، مثلاً اجتناب، بازداری فکر، کیفیت زندگی مختل، مشکلات خلقی، مناسب درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد میباشند (کشدن، باریو، فورسیت و استگر، 2006).
با توجه به مطالب بیان شده و با توجه به اینکه تا کنون اثر بخشی این درمان بر روی درهم آمیختگی فکر-عمل و فرونشانی فکر و بهبود کیفیت زندگی بررسی نشده هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر روی در آمیختگی فکر-عمل، فرونشانی فکر و افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال وسواس شستشو میباشد.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-12-01] [ 11:01:00 ب.ظ ]
|