مقایسه پیامدهای درمانگری پردازش شناختی و طرحواره درمانی بر متغیرهای زیست شناختی |
بهمنظور فراهم شدن درک مناسبی از سببشناسی اختلال استرس پس از سانحه بهعنوان یکی از پیامدهای اصلی حضور در جنگ، تبیینهای نظری مختلفی ارائهشده است که با تمرکز بیشتر بر تبیینهای شناختی در راستای رویکردهای درمانی موردمطالعه در این رساله به چندین مورد از آنها اشاره میشود: اهلرز وکلارک(2000؛ نقل از کایند، وان در هاوت، آرانتز و دراست، 2008) دو نوع از پردازش که بهطور معکوس به حالات پردازش مربوطاند را معرفی میکنند: پردازش ادراکی( پرداش مشتق از داده یا پردازش از پایین به بالا)که بیشتر به تأثرات حسی از موقعیت و خصوصیات ادراکی موقعیت معطوف است و پردازش مفهومی(پردازش از بالا به پایین)که با بسط معنایی و توجه به بافت نسبت به ویژگیهای دریافتی رویداد پیوند دارد. بر اساس این تبیین، افرادی که عمدتاٌ به پردازش داده محور در طی آسیب مبادرت میورزند، در مقایسه با افرادی که بافت و معنای رویداد را بسط میدهند، انتظار بالاتری برای ابتلا به استرس پس از سانحه را میتوان برایشان متصور شد. بهبیاندیگر رمزگردانی شدیدتر اطلاعات ادراکی و رمزگشایی ضعیفتر اطلاعات مفهومی در حین آسیب نشانگان بعدی را پیشبینی میکند(ساندرمن، هاوشیلد و اهلرز، 2013). درمجموع بر مبنای الگوی مذکور میتوان اظهار داشت که تعادل نسبی بین این دو نوع پردازش از تعیینکنندههای اساسی جهت پیشبینی اختلال استرس پس از سانحه به دنبال یک رویداد آسیبزا تلقی میشود(لی، لی، لی، کیم و همکاران، 2013).
نظریههای پردازش اطلاعات در تفسیرهای خود از اختلال استرس پس از سانحه مدعی هستند که افراد مبتلابه این اختلال با احتمال بیشتری تهدید را در محیط خود ادراک میکنند و آن به سبب سوگیریهایی است که آنها به ماشه چکانهای تهدید نشان میدهند(واتسون، 2013). رسیک و اشنایک(1992؛ نقل از نریمانی، بشر پور، قمری گیوی و ابوالقاسمی، 1392). با استناد به مبانی رویکرد پردازش معتقدند که اطلاعات دادههای مربوط به حادثه آسیبزا به شکل قالب شبکههای ترس در مغز ذخیره میشوند. در پیوند با تبیینهای مبتنی بر نظریههای پردازش اطلاعات، اختلال استرس پس از سانحه را با نقص در سرعت پردازش اطلاعات و حداقل ضعف در انحراف توجه از محرکهای فراخوان
آسیب مرتبط میدانند(قریشی، لانگ، برادشاو، پاین و همکاران، 2011؛ توام لی، آلارد، تورپ، نورمن و همکاران، 2009؛ واسترلینگ، دوک، برای لی، کانستنس و همکاران، 2002؛ نقل از شوایت اوردر، روزن، توام لی، آیرز و همکاران، 2013).
مطابق با الگوهای شرطیسازی، رویداد آسیبزا بهعنوان یک محرک غیرشرطی هستند که پاسخهای غیرشرطی توأم با ترس شدید و برانگیختگی بالا را فراخوانی میکنند. طی این فرایند محرکهای شرطی شده مانند تصاویر، صداها و بوها که در زمان آسیب وجود داشتهاند، با محرکهای غیرشرطی پیوند میخورند و نتیجه این همراه شدن امکان فراخوانی پاسخهای شدید ترس و تجربه مجدد آسیب در غیاب محرکهای غیرشرطی است که منجر با ناتوانی فرد آسیبدیده در تمایز بین علائم خطر و امنیت میشود و تداوم اختلال را موجب میگردد(سیجی براندیج، انگلهارد، لوممن، لیر و همکاران، 2013).
در فرمولبندی نظری از اختلال استرس پس از سانحه توجه به نقش حافظه در تداوم نشانگان این اختلال کانون توجه نظریهپردازان مختلفی بوده است: بهعنوانمثال، نظریه بازنماییهای دوگانهدر مفروضه سازی خود دو نوع از بازنماییهای حافظه در خلال وقوع یک رویداد آسیبزا را در کانون توجه خود قراردادهاست: یکی از آنها شامل جزئیات حسی و حالت عاطفی/هیجانی در زمان تجربه کردن رویداد است(بازنماییهای محدود به حس) و دیگری مشتمل بر زیرمجموعهای از درون دادههای حسی است که در یک توصیف انتزاعی ساختاری رمزگردانی میشود در سرتاسر بافت فضایی و شخصی که فرد رویداد را تجربه میکند (بازنمایی بافتی). این دو بازنمایی در ابتدا بهواسطه نوع درون داد متمایز نمیشوند بلکه جنبههای متفاوتی از درون داد هستند که به دلیل نوع پردازش از یکدیگر متمایز شدهاند(بروین و بُرجس، 2014). در تبیین دیگری، افزایش حافظه کاذب که عبارت است از یادآوری وقایعی که هرگز اتفاق نیفتادهاند یا تحریف یک تجربه است در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه گزارششده است(نِمِتس، ویتزتوم و کُتلر،2002؛ نقل از خسرو پور، ابراهیمی نژاد، بنی اسدی و فاریابی، 1391)؛ علاوه بر این، فرضیه تعدیل اثر یک کاهش اختصاصی در ظرفیت حافظه بهعنوان راهبردی اجتنابی جهت محدودتر شدن اثرات آسیب در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه را مطرح میکند(عبدی، مرادیان و اکرمیان، 1388)؛ و نهایتاٌ گزارششده است که کاهش ظرفیت حافظه سرگذشتی(حافظه رویدادها در مورد خودمان) باتجربه مجدد آسیب و اجتناب ارتباط دارد(رابینسُن و جابسُن، 2013).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-12-02] [ 03:34:00 ق.ظ ]
|