اثر قصهدرمانی همراه با نمایشخلاق بر عزتنفس کودکان بیسرپرست |
معنای عزتنفس از دو بخش مرتبط به هم تشکیل میشود:
- داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی، باور خود به توانمندی، توانایی فکر کردن، درک کردن و انتخاب و تصمیمگیری.
- داشتن احساس صلاحیت برای خوشبخت شدن احترام به خود یا حرمت نفس به خود و به خود حق بدهیم که زندگی کنیم و شاد باشیم. احترام کلمه زیبایی است که فکر و احساس ما را در مورد مسائل و یا آدمهای دوست داشتنی و خوب نشان میدهد (بیابانگرد، 1385).
احترام به خود، به کودک کمک میکند تا سرش را بالا بگیرد و از خودش خرسند و راضی باشد. شجاعت و جسارت انجام کارهای جدید را داشته باشد و اگر چه سعی میکند کمتر اشتباه کند اما به کمک دیگران آموخته و تجربه کرد که وقتی هم اشتباه میکند دنیا به آخر نمیرسد و نباید این احساس و احترام به خود را از دست بدهد. اکثر صاحب نظران برخورداری از عزتنفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی، اجتماعی فرد می دانند (درستان، 1387). ابتدا روانشناسان و جامعه شناسان از جمله ویلیام جیمز و هربرت مید و چالز کولی بر اهمیت عزتنفس مثبت تاکید داشته و نتیجه گرفتهاند که عزتنفس ارزیابی مثبت از خود با شادکامی و کارکرد مفید فرد رابطه متقابل دارد. در پی مطالعاتی که توسط الیسون انجام شده مشخص گردید که از دست دادن حس کنترل و ایجاد نارضایتی فردی کودکانی که دارای اعتماد به نفس پایین هستند تواناییهای خود را دست کم میگیرند و مدام در ذهن خود این جمله را تکرار میکنند”که من نمیتوانم” و احساس میکنند که دیگران ارزشی برای آنها قائل نیستند، احساس ناتوانی میکنند، به آسانی تحت تاثیر احساس خشم، تلقین قرار میگیرند و دامنه محدودی از عواطف و احساسات را نشان میدهند. آرزو دارند کس دیگری باشند، احساس بیارزش بودن میکنند، اغلب به هنگام برخورد با وظایف مشکل یا جدید گریه میکنند، از خود به طور منفی یاد میکنند، خود ویرانگر هستند و از نظر ظاهری سرو وضع مرتبی ندارند، تصمیمگیری برایشان مشکل است، نسبت به آینده بدبین هستند. (آقاجاری، 1386).
مطالعات نشان میدهد که عزتنفس از طریق واکنش دیگران به صورت آینه خود ما در کودکان شکل میگیرد و همچنین مقایسه با دیگران صورت میگیرد بهترین روش برای استفاده و بالا بردن عزتنفس در کودکان استفاده از قصه و همچنین نمایش است. از میان روانشناسان قرن بیستم نخستین کسی که به اثرات نمایش در ذهن و ضمیر بازیگری پی برد مورنو[1] بود او به این اصل رسید که از هنر نمایش برای بروز فشارها و تضادها و همچنین عقدهگشایی و تخلیه هیجانی به راحتی میتوان استفاده کرد. او در سالهای 1920 تحت تاثیر روانکاوی، سایکودرام را پایهریزی کرد و رشد داد در دهه 1960 میلادی در اثر موضوعات اجتماعی در اروپا وآمریکا نمایش دراین ممالک روی دیگر به خود گرفته و سایکودرام نیز به پیشرفتهایی نائل آمد و آن را نمایشدرمانی گفتند. در حال حاضر در آمریکا و انگلستان نوعی از روانکاوی پا گرفته که مبتنی بر تغییرات پی در پی ابهام، درک مستقیم، بازی، شک و تغییر نقش است (اشکانی و حقشناس، 1383). هدف نمایش خلاق تعلیم و تربیت همراه با سرگرمی و مشارکت است. این بهترین نوع تعلیم و تربیت است که همراه با توجه و خلاقیت که هدفهای دیگر نمایش خلاق است. در نمایش کودکان اندیشهها احساسها و اعمالشان را برای یکدیگر اظهار میکنند (آقاعباسی، 1381).
[1] Jacob levy moreno
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-12-02] [ 11:22:00 ق.ظ ]
|