نهاد خانواده که یکی از ارکان مهم در جامعه محسوب می­شود، در طول تاریخ دستخوش تحولات گوناگونی گردیده است و تغییرات مختلفی را به خود دیده است. شاید بتوان گفت که عمده­ترین تغییرات در این نهاد، پس از انقلاب صنعتی روی داده است (گیدنز، 1386؛ گلدتروپ، 1987). در این دوره، بتدریج «محل کار» از «خانه» جدا شد؛ زن در خانه ماند و مرد به نان­آوری در بیرون از منزل مشغول شد و به این طریق، سلطه مردانه بر جنس زنانه، از طریق انحصار اقتصادی در دستان مردان، قدرت بیشتری پیدا نمود (کاستلز، 1386)، تا اینکه با وقوع جنگ­های جهانی و اعزام میلیونی مردان به جبهه­های نبرد، بتدریج کارخانه­های اروپا از نیروهای کار، خالی ماندند و این بار، زنان به محل کار فراخوانده شدند تا چرخ­های جنگ، همچنان پرقدرت به چرخش خود ادامه دهند (کولتران و کالینز، 2001).

عکس مرتبط با اقتصاد

     جنگ­های جهانی، نه تنها در عرصه نهادهای سیاسی و نظامی، بلکه نهاد خانواده را نیز در جهان، با تغییرات عظیمی مواجه نمودند و این دوره تاریخی، نقطه عطفی بر تحولات خانواده در جهان معاصر گردید(گیدنز، 1386). شاید مهمترین تحول در این عرصه، در این نکته نهفته بود که زنان پس از جنگ، به خانه­های خود بازنگشتند و به رقابت شغلی با مردان پرداختند؛ چرا که کارفرمایان چنین می­خواستند؛ نیروی کاری ارزان­تر و آرام­تر از مردان که برای سرمایه­داران، مناسب­تر بودند. لذا در این دوره، بتدریج، در کشورهای اروپایی           و آمریکایی، زنان با اشتغال خود، به استقلال اقتصادی بیشتری دست یافتند و خود را از سلطه سنگین         نظام مردانه، آزادتر کردند (دونا­وی، 2008). در سال­های بعد، با افزایش تحصیلات در میان دختران و زنان و همچنین گسترش رویکردهای فمینیستی، بر این تحولات، ابعاد گسترده دیگری نیز افزوده شد؛ از یک سو، با گستره آموزش در میان زنان، آنان به حقوق از دست رفته تاریخی خویش آگاهی بیشتری یافته بودند و از سویی دیگر، با حضور در عرصه کار و افزایش قدرت اقتصادی خود، بنیان تئوری «مرد نان­آور» و «زن خانه­دار» را به چالش کشیدند که نتیجه آن، تضعیف خانواده مردسالار به شکل پیشین بود. این تحولات، بتدریج نهاد خانواده را در معرض تغییرات جدیدتری قرار ­داد.

 

 

     در اواخر دهه 1960 میلادی، ارزش­های سنتی خانواده و نظام اخلاقی پیشین، در گیر و دار تحولات اجتماعی و اقتصادی، با تغییرات شدیدتری مواجه گردید(لوی مارتین، 1996؛ اسموک و مانینگ، 2004).       بطور مثال، با تغییرات ارزشی روی داده در این دوره، بتدریج مناسباتی چون روابط پیش از ازدواج در بین دختران و پسران در کشورهای مختلف جهان، پیروان بسیاری پیدا نمود که در نتیجه این تحولات و برآیند عوامل مختلف، نه تنها سن ازدواج در مقیاس جهانی، افزایش قابل توجهی یافت؛ بلکه فراتر از آن، دوام ازدواج­های پیشین نیز کاهش چشمگیری در خود می­دید(بنت و دیگران، 1988).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

علاوه بر این، روند فزاینده حرکت به سمت مدرنیته و افزایش ارزش­های فردگرایانه به همراه رشد شهرنشینی، بالا رفتن میانگین سطح رفاه و انتظارات بیشتر از کیفیت زندگی زناشویی و عواملی از این قبیل نیز منجر به تسهیل طلاق گردید و در این راستا با قبح­زدایی از طلاق، میزان آن در کشورهای گوناگون، با رشد زیادی مواجه گردید؛ تحولاتی که بتدریج، نگاه جامعه­شناسان و روان­شناسان این کشورها را به سمت مطالعه مسأله جدیدی به نام گسترش خانواده­های طلاق و مطالعه مشکلات پیش روی آنها پیش برد (فاین و هاروی، 2006؛ سوییت، 2011)؛ تحولاتی که خانواده ایرانی را نیز صرفاً با چند دهه تأخیر و فاصله نسبت به آن کشورها، درگیر خود ساخت. این تحولات، فهم عمیق­تر و دقیق­تر اندیشمندان اجتماعی را از وضعیت افراد درگیر با طلاق و همچنین تأثیرات ناشی از این واقعه بر آنان را در جامعه ایرانی طلب می­کند؛ رسالتی که این پژوهش به دنبال دستیابی به آن است.

 

 

 

    • طرح مسأله

 

 

   خانواده در ایران، در پنجاه سال اخیر (و بخصوص در دو دهه گذشته)، تغییرات فراوانی را به خود دیده است. امروزه در شهرها کمتر نشانی از خانواده گسترده­ است؛ خانواده­ای که دیرزمانی در شهرها، نسل به نسل، کنار یکدیگر زندگی می­کرد. این در حالی است که خانواده ایرانی، امروز هسته­ای شده است و این هسته، با کاهش مستمر موالید، روز به روز کوچک و کوچکتر هم می­شود(شوازی و علی­مندگاری، 1389). از طرفی، زنان امروز جامعه ایرانی از نظر جایگاه و موقعیت­ اجتماعی، با زنان نسل قبل و پیش­تر از آن، تفاوت­های زیادی پیدا

پایان نامه های دانشگاهی

 نموده­اند؛ اینان در این دوره، بسیار بیشتر از مادران خود، در دو عرصه مهم دانشگاه و محیط کار حضور یافته­اند که نتیجه آن، افزایش آگاهی­های اجتماعی و همچنین گسترش نسبی استقلال اقتصادی در بین آنان بوده است (باقری، ملتفت و شریفیان، 1388؛ توسلی و سعیدی، 1390؛ محمودیان و رشوند، 1391)؛ تحولاتی که بتدریج امکان مقاومت زنانه را در مقابل نظام سنتی مردسالارانه در ایران، افزایش داده است.

 

 

    در این بین، روند تغییرات در خانواده ایرانی، به این جا نیز ختم نشده است؛ در سال­های اخیر در ایران،     نه تنها سن ازدواج، افزایش یافته است؛ بلکه مانند بسیاری از کشورهای دیگر (هر چند گاهاً با آهنگی متفاوت از آن­ها)، تعداد طلاق­ها هم با رشد قابل توجهی مواجه بوده است. سونامی جهانی شدن، تنها چند دهه، زمان نیاز داشت تا تبعات تغییرات خانواده در مقیاس جهانی را به درون ایران نیز برساند. با افزایش طلاق در کشور و بخصوص در شهرهای بزرگ، رخداد طلاق که زمانی، شیوع چندانی نداشت، اکنون به عملی تقریباً فراگیر، بخصوص در جامعه شهری بدل شده است؛ رخدادی که علی­رغم پیامدها و چالش­های پسینی آن، با سهولت بیشتری در حال وقوع است و نتایج تحقیقات مختلف در این سال­ها نیز روند رو به فزونی­اش را به درستی نشان داده است. گزارش­های رسمی گوناگون در سال­های اخیر، همگی گویای آن است که به­رغم تمام سیاست­گذاری­های اجتماعی و برنامه­ریزی­های فرهنگی، جامعه ایرانی به سمتی در حال حرکت است که روز به روز بر تعداد طلاق­ها و فروپاشی خانواده­هایش افزوده می­شود. طبق آمارهای ثبت احوال کشور (1391)، فقط در ده سال اخیر، نزدیک به یک میلیون طلاق در ایران روی داده است و تقریباً به همین میزان، خانواده­های طلاق در کشور پدید آمده است که در نتیجه آن، حدود دو میلیون زن و مرد، فقط در همین یک دهه گذشته، واقعه طلاق را در ایران تجربه کرده­اند (همان، 1391).

 

 

    مسأله­ای جدید در جامعه­ ایرانی، در حال آشکار شدن است؛ مسأله­ای که در گذشته­ای نه چندان دور، شاید خیال وقوع آن در کشور در ذهن بسیاری، محال می­نمود؛ پیدایش حجم عظیمی از افراد که هرچند در بسیاری موارد به دلیل تغییر آرام ارزش­ها و نگاه سهل­گیرانه­تر جامعه نسبت به وقوع طلاق، آسان­تر از نسل­های پیشین، از همسران خود جدا شده­اند، اما به همین آسانی، با پیامدهای این واقعه در زندگی خویش کنار نیامده­اند؛ چرا که این فروپاشی، زندگی بسیاری از آنان را در معرض تغییرات و چالش­های جدید و شدیدی قرار داده است که مدیریت­ و بازسازی کارآمدتری را در عرصه­های مختلف زندگی پس از طلاق برای این افراد طلب می­کند تا مبادا طلاق، به جای آنکه سوژه را از وضعیتی سخت برهاند و شرایطش را مساعدتر نماید، برعکس، او را به وضعیتی سخت­تر دراندازد. در این راستا، نتایج بسیاری از تحقیقات در کشورهای مختلف گویای آن است که طلاق، تأثیرات و پیامدهای منفی گوناگونی بر افراد درگیر در آن می­گذارد(آماتو، 2000). بر این اساس، مطالعه­ عمیق از پیامدهای مختلف این واقعه بر سوژه­های گوناگون مشمول طلاق در جامعه ایرانی، ضرورتی غیرقابل انکار است.

 

 

    در هر حال، جامعه ایرانی، اکنون با حجم عظیمی از افرادی روبروست که به هر دلیل، تجربه طلاق را در ذهن خویش و مهر آن را در شناسنامه خود می­بینند و فروپاشیدن کانون گرم خانواده دیرین­شان را، از وقایع تلخ زندگی خود می­دانند؛ افرادی که ضربه طلاق، بسیاری از آنان را به اشخاصی آسیب­پذیر در جامعه تبدیل نموده است که نیاز به حمایت­هایی چند جانبه و فراگیر را در خود احساس می­کنند. حال، جامعه­شناسی ایرانی در حوزه خانواده، مسأله جدیدی را رصد کرده است و سوال تازه­ای را مطرح نموده است که در سالیانی نه چندان دور، توجه چندانی به آن نمی­شد؛ مردان و زنان مطلقه در ایران، پس از طلاق، چگونه زندگی خود را          می­گذرانند و چه معنایی به این دوره از زندگی خود می­دهند و در زمینه­های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و نظایر آن، وضعیت خود را نسبت به قبل از آن، چگونه ارزیابی و بازسازی می­کنند و چه عواملی در این میان بازدارنده یا تسهیل­کننده­ی راه آنان قلمداد می­شود؟ این سوالات و نظایر آن، پرسش­هایی هستند که نگارنده در این پژوهش تلاش می­کند تا پاسخ­هایی قانع­کننده، مستدل و جامعه­شناختی برای آنها بیابد و سپس در این راستا، راهکارهای مناسبی را نیز برای بهبود وضع موجود در این عرصه ارائه نماید.

 

 

 

    • سوالات تحقیق

 

 

 

 

    1. کنشگران، فرآیند بازسازی زندگی پس از طلاق را چگونه درک، معنا و تفسیر می­کنند؟

 

 

    1. زنان و مردان، زندگی پس از طلاق خود را چگونه بازسازی می­کنند؟

 

 

    1. بازسازی زندگی پس از طلاق در چه ابعادی صورت می­گیرد؟

 

 

    1. عوامل مؤثر در بازسازی زندگی پس از طلاق کدام­اند؟

 

 

 

 

    • اهداف تحقیق

 

 

هدف تحقیق، در راستای پاسخ به سوالات تحقیق است و به دنبال فهم همه­جانبه و عمیق از فرآیند بازسازی زندگی پس از طلاق است.

 

 

 

    • ضرورت و اهمیت پژوهش

 

 

   مطالعات مختلف نشان می­دهند که روند افزایش طلاق، یک روند جهانی است (هال و ژائو، 1995؛ گونزالز و دیگران، 2009). از طرف دیگر و با نگاهی کوتاه به ادبیات پیشین در این حوزه مشخص می­شود که علی­رغم اهمیت نظام خانواده در جامعه و مطالعه پیامدهای اجتماعی فروپاشی آن در قالب طلاق، اما به هر دلیل، پژوهش­های عمیق جامعه­شناختی چندانی در این مورد در ایران صورت نگرفته است و معدود تحقیقات موجود نیز با اتخاذ رویکردهای اتیک و روش­های کمّی با این پدیده مواجه گردیده است. از اینرو محققان اجتماعی، در گذشته توجه چندانی به نحوه بازسازی زندگی پس از طلاق، توسط سوژه­هایی که این واقعه را تجربه کرده­اند، نداشته­اند و به همین دلیل، جامعه­شناسی ایرانی دچار فقرِ شناختی شدید نسبت به این موضوع بکر و البته حساس و رو به افزایش برای جامعه است؛ موضوعی که می­تواند تأثیرات مختلفی را بر نهاد خانواده و آسیب­های اجتماعی مرتبط با آن بگذارد که همین امر، اهمیت انجام این تحقیق را مشخص می­کند. همچنین نتایج این تحقیق می­تواند برای نهادها و مؤسسات مختلفی که هر یک به نحوی در زمینه سیاست­گذاری­های مختلف برای خانواده نقش دارند و یا سازمان­هایی که آسیب­های اجتماعی را رصد می­کنند و نیز سیاست­گذاران حوزه رفاه، مفید و موثر باشد.

 

 

     از سوی دیگر؛ خلأ وجود تحقیقاتی از این دست، سبب گردیده­اند که بسیاری از مسئولان و سیاست­گذاران اجتماعی، همه اشکال بازسازی پس از طلاق را به یک چشم بنگرند و لذا گاهاً راهکارهای یکسانی ارائه نمایند و از درک پیچیدگی­های واقعیت­های اجتماعی غافل بمانند و خاستگاه­ها و پیامدهای گوناگون اجتماعی آنها را در نیابند. عدم شناخت دقیق مسائل اجتماعی، راه­های حل و درمان آنها را هم با اشتباهات خطرناکی مواجه خواهد کرد. لذا با این نگاه بود که این پژوهش، رسالت و هدف خود را مطالعه نحوه بازسازی زندگی پس از طلاق در بین سوژه­های مشمول طلاق دیده است تا از این طریق بتوان به فهمی عمیق­تر از وضعیت موجود در لایه­های پنهان جامعه شهری دست یافت؛ فهمی که خود می­تواند به عنوان زمینه­ای پژوهشی و مدیریتی برای مطالعات و برنامه­ریزی­های دقیق­تر بعدی مورد توجه قرار گیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...