استرس مستلزم پاسخ رفتاری و هیجانی فرد به رویدادهای ناخوشایند است (ماهونی، 2009). استرس هزینه زیادی بر افراد، جوامع، سازمانها و اقتصاد (کوپر و دیو، 2004) تحمیل می کند و بر سلامت، بهزیستی، کیفیت زندگی، زندگی خانوادگی و شغلی افراد تاثیر میگذارد (کومپیر و کوپر، 1999) و همچنین میتواند زمینهساز اختلالات روانشناختی از جمله افسردگی (سانگ و همکاران، 2014)، اضطراب و نیز خودکشی (شارما و راش، 2014) باشد و منجر به بروز بیماریهای جسمانی از جمله بیماریهای قلبی عروقی گردد (بارتلت، 1998؛ شارما و راش، 2014).
استرس باعث کاهش کیفیت والدگری نیز میشود (ارل و برومن، 1999؛ به نقل از یتز و همکاران، 2010). استرس ناشی از مشکلات اقتصادی در والدین میتواند زمینهساز احساسات افسردهساز در آنان و مشکلات رفتاری در نوجوانانشان گردد (پونت، 2014).
عوامل مختلفی می توانند استرس را پیش بینی کرده و یا زمینه مساعد را برای بروز استرس و مشکلات ناشی از آن فراهم کنند. یکی از منابع مهم ایجاد استرس “شغل” است که به عواملی چون؛ شغل فرد ، نقش سازمانی فرد ، جریان پیشرفت حرفه ای ، روابط حرفه ای ، ساختار و جو سازمانی ، رویارویی خانواده و كار وابسته است(کوپر و جاپ،1986). پژوهشگران درجه تنید گی زایی مشاغل مختلف را با یكدیگر متفاوت می دانند و تاکید می کنند، بعضی از شغلها مانند خلبانی ،پرستاری، نگهبانی، كارگران معادن و مراكز هسته ای از سختی بالایی برخوردارند (استورا،1990/ ترجمه دادستان، 1377).
در میان مشاغل مختلف، شغل پرستاری از جایگاه مهمی برخورداراست . چون اكثریت افراد این شغل را زنان تشكیل می دهند متخصصان بالینی ارتباط میان عناصر تنیدگی زای شغلی و خانوادگی و پیامدهای روانی ـ فیزیولوژیكی آن را مورد مطالعه قرار دادهاند. در مطالعهای كه هند ریکس وکانترل(1988) درباره گروهی از كاركنان مرد و زن یك موسسه انجام دادند ، تنیدگی شغلی همراه با نشانگان فرسودگی ، بی رمقی ، بدبینی نسبت به شغل و مشكلاتی در زمینه جسمی ، در زنان بیش از مردان مشاهده شد. در این میان زنان عمدتاً با دو گروه از تنیدگی ها مواجه هستند: تنیدگی هایی که از هویت فرد ناشی می شوند (زی مپسون و دیویسون، 2003). از طرف دیگر یکی از مهمترین نقشهایی که زنان در طول زندگی خود ایفا می کنند ست شناختی آنها ناشی می شوند و تنیدگی هایی که با مسئولیت حرفه ای آنان در ارتباط است( باسلی، تا ” مادرگری” است ، مادرشدن با دگرگونی های بارز در ارتباط زناشویی ، تنشهای خانوادگی ، اجتماعی و امور جاری زندگی مشخص می شود( ویلسون، 2004). دشواری شغلی مادران شاغل با افزایش ناراحتیهای زناشویی ، افزایش اختلالهای رفتاری كودكان و بروز بیماریهای جسمانی و روانی همراه است(هوستون،1992). مادران شاغل در مقایسه با مادران خانهدار وقت كمتری را به مراقبت از كودكان خود و بچهداری اختصاص میدهند ، مدت نهایی وقتی كه صرف كودك میكنند 3/1 مادران خانهدار است( هافمن و نی،1992). همچنین اكثر مادرانی كه هم وظیفه نگهداری از فرزندان خود را دارند و هم به كارهای سنگینی مشغولند، دارای مشكلات روانی و ارتباطی هستند(کلاری و مکانیک، 1983).تضاد بین ایفای نقش مادری و شغلی، بر سازش خانوادگی زنان تاثیر منفی داردواساس دلبستگی در كودك مستلزم مراقبت مادر است، چون در غیر از این صورت در فرایند ایجاد دلبستگی خلل ایجاد میشود و پیامد آن ایجاد اضطراب در كودك و كندی تحول اجتماعی و شناختی اوست كه به نوعی دلبستگی نا ایمن بین مادر و كودك منجر میگردد( مکون و برلین، 1988).
روشهای مقابله با استرس، تلاشهایی شناختی، رفتاری و روانشناختی برای مقابله با استرس هستند (واروگلی و دارویری، 2011). واکنش به استرس چندین ویژگی در حوزههای هیجانی، رفتاری و فیزیولوژیکی دارد که بر بهزیستی اثر میگذارند، بنابراین میتوان استرس را از طریق مقیاسهای فیزیولوژیکی، رفتاری یا روانشناختی اندازهگیری کرد (ماهونی، 2009).
آموختن مهارتهای مقابله با استرس، از جمله مهارتهای رفتاری و شناختی (گالاگر و همکاران، 2014) در کاهش استرس موثر است. مدیریت استرس در پیشگیری از رفتارهایی نظیر استعمال سیگار، عادتهای مضر خوردن و سبک زندگی بیتحرک که خطر ابتلا به بیماریهایی نظیر دیابت، بیماریهای قلبی عروقی، فشار خون بالا، چاقی و سردرد را افزایش میدهند، موثر است (واروگلی و دارویری، 2011). کاهش استرس در بهبود و کاهش بیماریهای روانشناختی از جمله افسردگی (سانگ و همکاران، 2014)، و نیز کاهش فشار روانی و افزایش رضایت شغلی (پیگناتا و همکاران، 2014) و کاهش فشار خون در بیماران مبتلا به پرفشاری خون (ناگل و همکاران، 2014) نقش بارزی دارد.
افراد عادی و روان درمانگران معمولا برای جلوگیری از استرس و یا مقابله با آن از شیوه های مختلفی استفاده می کنند. در طول تاریخ مکاتب علمی مختلف سعی کردهاند که از نظر جسمی و روحی به انسان کمک کنند. یکی ازمکاتبی که همیشه در زندگی انسان ها نقش برجسته ای داشته است معنویت بوده است. مطالعات معنوی در روان شناسی به صورت وسیع و جدی مطرح شده است و توجه به آن در بسیاری از کشورها در حال افزایش است ( ریچارد و همکاران، 2007). معنویت به عنوان یک مفهوم شامل شناخت خود و ترکیبی از ویژگی های شخصیتی و باورهای بنیادی فرد در مورد بودن است، باورهایی که با جنبه های مختلف زندگی اجتماعی، جسمانی و روان شناختی در ارتباط هستند ( یانگ و همکاران، 2007).
معنویت یکی از ابعاد وجودی انسان است که ارتباط و یکپارچگی او را با عالم هستی نشان می دهد. یکپارچگی و ارتباطی که به انسان امید و معنا می دهد و او را از محدودی زمان، مکان و علایق مادی فراتر می برد (غباری بناب،1387). معنویت و مذهب مجموعه ای از کلمات و چارچوب ها را ارائه می دهد که از راه آنها انسان می تواند معنا و مفهوم زندگی خود را درک کند( وست، 2001).
ایمان و معنویت امروزه یکی از ابزارهای اصلی متخصصان سلامت برای بهبود وضع مراجعان و بیمارانشان است به گونه ای که اغلب این متخصصان از مسایل معنوی به صورت گسترده در فرایند درمان استفاده می کنند ( ریچارد و همکاران، 2007). در واقع معنویت بعدی از زندگی انسان است که در هنگام ورود به اتاق مشاوره فردآن را به همراه خود دارد، بعدی که شامل باورهای معنوی، اعمال، تجارب ، ارزش ها، ارتباطات و چالش های معنوی فرد است(پارگامنت، 2007).
استفاده از منابع دینی و معنوی یکی از شیوه های مهم کنار آمدن با بیماری، در بیماران مبتلا به سرطان و سایر بیماری های تهدید کننده زندگی گزارش شده است ( اینگل و همکاران، 2006). معنویت درمانی به عنوان یک شیوه درمانی نقش بسیار مهمی را در سازگاری با شرایط استرس زای ناشی از بیماریهای مزمن دارد (لیونه، ارین، تود، 2004).
مهم ترین عوامل تاثیر گذار در نتیجه معنویت درمانی از نظر کوری(2005) عبارتند از :
الف – عمومیت( فرد خود را در گروه تنها فرد مبتلا به بیماری یا مشکل نمی بیند.
ب – نوع دوستی ( فرد در درون گروه از طریق برقراری شبکه اجتماعی از حمایت دیگران برخوردار می شود و به او احساس معنا و بودن می دهد.
ج –امید ( فرد با مشاهده افرادی که همان وضعیت را دارند و یا حتی وضعیت بدتری دارند اما احساس معنادار بودن زندگی را دارند به زندگی خود نیز امیدوار می شوند و احساس بهتری نسبت به کیفیت زندگیشان پیدا می کنند.
کارسو(1999) به نقل از ویلام (2000) اصول درمان معنوی را به شرح ذیل بیان می کند:
1 – عشق به دیگران: عشق به دیگران در وحله اول مستلزم تمایز خویشتن است، ثانیاً عشق به دیگران مستلزم داشتن توانایی بخشش است. بخشش انسان را از اثرات آزارنده خشم، نفرت، تحقیر و شرمندگی رها می کند و ثالثاً مستلزم پذیرش تمام و کمال دیگری است.
2 – عشق به کار: هر فعالیتی حتی اگر جزیی و ناچیز، اگر با فداکاری و گذشت همراه باشد می تواند نقطه عطفی در زندگی باشد. به این معنا که خداوند نه تنها در جزء جزء عبادات، بلکه در تمام کارهای روزانه نیز وجود دارد و فرد از طریق انجام کارهای روزمره می تواند به سطح متعالی تری برسد.
3 – عشق به متعلقات: تعلق یعنی زندگی با دیگران و مشارکت با آنها. در واقع تغلق عاملی برای نشان دادن حسن نیت و رشد معنوی فرد است و نیازمند فدا کردن خود و فارغ شدن از خود پرستی است.
4 – اعتقاد به روحانیت: یعنی اعتقاد داشتن به حرمت هر چیزی که در اطراف ماست و به سبب آن چیزهای عادی به شیوه غیر عادی تجربه می شوند. داشتن احساس روحانیت مستلزم ترک لذات دنیوی است که در نهایت موجب هماهنگی بین جسم و طبیعت و در نهایت تعلق انسان به یک وجود متعالی تر می شود.
5 – اعتقاد به وحدانیت: یکی احساس نامتمایز بودن از دنیای بیرونی که برای انسان معنا و آرامش به ارمغان می آورد. وحدانیت، احساس مسئولیت در مقابل همه، احساس تعهد همه جانبه و روشی برای برقراری ارتباط فداکارانه با دنیای پیرامون خود و بازتابی از یکپارچگی ذهن ، جسم و روح می باشد که حاصل آن رحم و شفقت است.
6 – اعتقاد به معاد ( دگرگونی): اعتقاد به معاد یعنی اعتقاد به پیوستگی معنوی و تولدی دوباره.
تاثیر مذهب و معنویت در درمان مشکلات و اختلالات در مطالعات مختلفی مورد تایید قرار گرفته است. در مطالعه ای که توسط فیسجر و همکاران (2010)، به عنوان رابطه بین هویت مذهبی و استراتژی های مقابله ای انجام شد مشاهده گردید که وابستگی های مذهبی می توانند درجهت کنار آمدن با مشکلات و رویدادهای آسیب زا به فرد کمک کننده باشند.
معنویت و مذهب می توانند باعث بهبود کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان گردد به عبارتی زنانی که دارای سرطان رحم بودند اگر از لحاظ معنوی اعتقادات قوی تری داشتند، کیفیت زندگی خود را نیز بهتر ارزیابی می کردند و درمان آنها در زمان کوتاه تری طول می کشید ( آندراو همکاران، 2005).
اهمیت و ضرورت مسئله
انسان موجودی چند بعدی است و ترکیب ابعاد مختلف او باعث شکل گیری یک کلیت می گردد. امروزه نگاه بیشتر متخصصان سلامت به انسان یک نگاه کل گرا است و همواره سعی می کنند در کنار نیازهای جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی، نیازهای معنوی بیماران نیز مد نظر گرفته شود( مظاهری و همکاران،1388). اهمیت بعد معنوی انسان به اندازه ای است که حتی برخی روان شناسان معتقدند که نیمی از متغیرهای مربوط به سلامت روانی افراد بالغ به وسیله باورهای مذهبی تبیین می شود، این متخصصان معتقدند مذهب به انسان کمک می کند تا معنای حوادث زندگی را بیشتر درک کند، فهم بالاتری نسبت به دردناک و اضطراب انگیز بودن برخی مشکلات زندگی پیدا کند و در نتیجه احساس دلگرمی و خرسندی کند. (ظهوری و توکلی، 1382).
شغل پرستاری همانگونه که در بالا اشاره گردید یکی از استرس زا ترین مشاغل انسانی است و می تواند در وجوه مختلف زندگی فرد تاثیر فراوانی داشته باشد. یکی از مواردی که مستقیماً تحت تاثیر شغل پرستاری در مادران که شغل آنها پرستاری است قرار می گیرد، رابطه با فرزندان است که به علت طبیعت این شغل، استرس محل کار، اشتغال در شیفت شب، مشاهده حوادث ناگوار و مرگ در ساعات کاری و غیره … یک ارتباط خارج ار عرف طبیعی است، مسئله ای که باعث می شود قسمتی از استرس محل کار به محیط خانوادگی منتقل شود و بر رابطه مادر و فرزند تاثیر چشمگیری بگذارد.
بنابراین با توجه جایگاه مهارتهای معنوی در کاهش و مهار استرس و همچنین حساسیت رابطه مادر و فرزند هدف از پژوهش حاضر هدف از انجام این پژوهش بررسی نقش معنویت، مهارتهای معنوی و معنویت درمانی در استرس و کاهش عوامل استرس زا مادر کودک می باشد.
گزاره های پژوهش(اهداف / فرضیات)
اهداف
تبیین اثربخشی مهارتهای معنوی در کاهش استرس و رابطه استرس زای کودک -مادر
فرضیات
فرضیه 1 – آموزش مهارت های معنوی بر کاهش استرس شغلی مادران پرستار موثر است.
فرضیه 2 – آموزش مهارت های معنوی بر سازش پذیری کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 3- آموزش مهارت های معنوی بر پذیرندگی کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 4- آموزش مهارت های معنوی بر فزون طلبی کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 5- آموزش مهارت های معنوی بر خلق کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 6- آموزش مهارت های معنوی بر بی توجهی/فزون کنشی کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 7- آموزش مهارت های معنوی بر تقویت گری کودکان مادران پرستارموثر است.
فرضیه 8- آموزش مهارت های معنوی بر میزان افسردگی مادران پرستارموثر است.
فرضیه 9- آموزش مهارت های معنوی بر میزان دلبستگی مادران پرستارموثر است.
فرضیه 10- آموزش مهارت های معنوی بر محدودیت های نقش مادران پرستارموثر است.
فرضیه 11- آموزش مهارت های معنوی بر احساس صلاحیت مادران پرستارموثر است.
فرضیه 12- آموزش مهارت های معنوی بر انزوای اجتماعی مادران پرستارموثر است.
فرضیه 13- آموزش مهارت های معنوی بر روابط با همسر مادران پرستارموثر است.
فرضیه 14- آموزش مهارت های معنوی بر سلامت والد مادران پرستارموثر است.
تعاریف نظری( مفهومی) متغیرها
استرس: استرس رابطهای میان فرد و محیط است که فرد آن را افزون از حد توانایی و امکاناتش برآورده کرده و برای بهزیستیاش مخاطره آمیز قلمداد میکند (لازاروس و فولکمن، 1984). سلیه استرس را وضعیتی پویا برای موجود زنده توصیف میکند که از تعامل ارگانیسم با محرک یا شرایطی مضر و آسیبرسان ناشی میشود (به نقل از هینکل، 1973).
استرس والدینی : تنیدگی والدینی اصطلاحی است که مشخص کننده ادراک تنیدگی در نظام والد- کودک است که هم ویژگیهای تنیدگیزای کودک و هم پاسخهای والدین به این ویژگیها را در بر میگیرد (ابیدین، 1980، به نقل از دادستان، 1386).
معنویت درمانی( آموزش مهارتهای معنوی): شیوه درمانی است که در آن بعد متعالی مراجعان در نظر گرفته می شود و درمانگر به صورتی کاملا بی طرفانه و غیر قضاوت گرایانه با احساس تمام مسایل معنوی مراجع را دنبال می کند و ضمن در نظر گرفتن باورهای فرهنگی – مذهبی درمانگر سعی می کند فرد را باورهای معنوی و خداوند نزدیک تر کند. به عبارتی معنویت درمانی یعنی درمان رنج و آلام درونی و برونی انسان از طریق امور متعالی و ماوراء طبیعی. هشت عنصر معروف معنویت درمانی ( آموزش مهارتهای معنوی) عبارتند از “مراقبه و تمرکز”، “توکل و توجه به دنیای نادیده و قدرت لایزال و غیر قابل تغییر”، “دعا و نیایش”، “توبه و گذشت”، “کفاره و جبران و بخشیدن و عفو کردن”، “نوعدوستی”، “شکرگذاری” و “صبر”.
تعاریف عملیاتی متغیرها:
استرس: مجموع نمراتی که آزمودنی از پرسشنامه تنیدگی والدین ابیدین ترجمه دادستان(PSI) دریافت میکند.
ویژگیهای استرسزای مادر- کودک: نمرهای است که مادر و کودک از پرسشنامه تنیدگی والدین ابیدین ترجمه دادستان(PSI) دریافت میکند.
مهارتهای معنویی: مهارتهایی که درمانگر طی هشت جلسه آموزشی به شرکت کنندگان در پژوهش آموزش می دهد.