نظریههای تفکر انتقادی//پایان نامه پیشرفت تحصیلی دانشآموزان |
نظریههای یادگیری همسو با تفکر انتقادی
امروزه در عصر پیشرفتهای علمی، بسیاری از افراد تصور میکنند که نظریه نوعی حدس یا پنداری است که پیش از اثبات یک واقعیت وجود دارد. گرچه چنین تصوری بیدلیل و بدون پیشینه نیست، اما دربارهی نظریههای یادگیری باید به قانونها و واقعیتهای علمی آن ها بنگریم تا به جنبههای حدس و گمان. نظریههای یادگیری که یکرشته اصول معتبر و پذیرفتهای هستند با اصول تجربی و منطقی وابستگی دارند و به توضیح عوامل و پدیدههای یادگیری میپردازند. برای مشاهدهی رویدادهای محیطی چهارچوب فراهم میآورند و بهعنوان پلهای میان پژوهش و تعلیم و تربیت به کار میروند. بافتههای پژوهشی بدون نظریهها چیزی بیش از مجموعههای پراکندهای از دادهها و اطلاعات نخواهند بود. درواقع نظریهها بازتابی از پدیدههای محیطی به شمار میآیند و با فرضیههای جدیدی سروکار پیدا میکنند که میتوان بهگونهای تجربی به آزمایش آن ها پرداخت. (پارسا،1386: 40)
نظریههای یادگیری را میتوان به شرح زیر طبقهبندی کرد:
- نظریه رفتارگرایی
- نظریه شناختی یادگیری
- نظریه ساختگرایی یادگیری
یادگیری واردسازی اطلاعات به ذهن فراگیران، همانند ریختن آب در لیوان نمیباشد. یادگیری با اخذ دانشها، مهارتها و نگرشها و روشی که باعث تغییر این عوامل در انسان میشود و تحولی را در او به وجودمی آور، سروکار دارد.(فتحی آذر، 1382: 50 تا 52)
- رفتارگرایی
این نظریه بر تغییرات قابلمشاهده در رفتارها، مهارتها و عادتها تأکید دارد. نقطه تمرکز این نظریه تغییر رفتار است، بدینصورت تغییر رفتاری که ناشی از تجربه است که ارتباط چندانی با فرآیندهای ذهنی یا تفکر درونی ندارد. ارائه پاداشهای بیرونی در این نظریه برای رسیدن به پاسخ (هدف) موردنظر خود تأکید است. همچنین صاحبنظران بر پیامد یا بروندادها تأکید داشتند؛ و هدف ایجاد رفتارهایی در راستای آنچه موردنظر است، میباشد. بر اساس این نظریه وظیفه یا نقش مربیان، فراهم ساختن محیطی برای فراخواندن یا ایجاد پاسخ موردنظر است (عبداللهی، 1387: 12 تا 13)
صاحبنظران معروف این نظریه عبارتاند از ثراندیک، پاولوف، واتسون، تولمن و اسکینر میباشند. این عده یادگیری را عبارت از ((ایجاد و تقویت رابطه و پیوند بین محرک و پاسخ در سیستم عصبی انسان)) میدانند و بیشتر به شرطی شدن کلاسیک، ابزاری فعال و مواردی از این قبیل میاندیشند. ازنظر صاحبان نظریه شرطی، در فرایند یادگیری، ابتدا ((وضع یا حالتی)) در یادگیرنده اثر میکند، سپس او را وادار به فعالیت می کند و بین آن وضع یا حالت و پاسخ ارائهشده ارتباط برقرار میشود و سرانجام، عمل یادگیری صورت میگیرد. درواقع، یادگیری عبارت از ارتباط بین محرک و پاسخ است؛ مانند یادگیریهای مختلف در آزمایشهای معروف پاولوف، ثراندیک و اسکینر (شعبانی،1371: 22)
مهمترین نظریه یادگیری رفتارگرایی در قرن حاضر، مشتمل بر اصولی است که توسط اسکینر (1938) مطرحشده است؛ که در کل به شرطیسازی کنشگر معروف است. اصول شرطیسازی فعال و کنشگر را میتوان در جریان یادگیری و پیامدهای یادگیری مطالعه کرد.
بهطورکلی، کاربرد اصول رفتارگرایی را برای جریان تدریس میتوان به شرح زیر استنباط نمود:
- رفتارگرایان، مطالعه رفتار قابلمشاهده را اساس کار خود قرار میدهند. بر این اصل تأکید دارند که تکرار هر عملی، درنتیجه پیامد آن نهفته است. بدین ترتیب برای تقویت، باید عمل مورد انتظار از پیش مشخص شود. پس تعیین اهداف آموزشی که همان پیشبینی نتیجهگیری یا تغییر رفتار مطلوب در فراگیران است. نخستین وظیفه معلم تدریس است.
- بسیاری از اهداف آموزشی خود از مراحل پیچیدهای تشکیلشدهاند؛ بنابراین تعیین مراحل مختلف و اجرای گامبهگام آن ها، سبب تسهیل یادگیری و تقویت خواهد شد؛
- پس از تعیین اهداف جزئی در رفتار قابلمشاهده، نی باید شرایط و بهویژه معیارهای برآورد اهداف جزئی مشخص شوند، به عبارت دیگر اهداف جزئی به هدفهای رفتاری تبدیل شوند.
- در مواردی که معلم نمیتواند تکتک فراگیران را ارزیابی کند تا برحسب میزان برآورد، از اصول پیامد مناسب رفتار استفاده کند. بدین ترتیب به نظر میرسد که انجام آزمونهای پیدرپی و منظم در کلاسهای درس ضرورت دارد تا هر یک از فراگیران بتوانند از نتیجه عمل خود یا نتیجه تلاش خود به نحوی آگاهی پیدا کنند.
- طبق نظریه رفتارگرایان، انجام تمرین و تکرار، میتواند نقش نسبتاً مهمی در ثبت رفتار داشته باشد
- استفاده بیشتر از تدریس مستقیم با اصول رفتارگرایی بهخوبی قابل تبیین است. .
-Behavioral theory of learning
-Cognitive theory of learning
-Constructivist theory of learnin
-direct teaching
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 09:16:00 ب.ظ ]
|