رابطه هوش چندگانه گاردنر با رضایت مشتری با تاکید بر نقش فرهنگ سازمانی (مطالعه موردی بانک رفاه … |
گاردنر روان شناس معاصر، برای نخستین بار، با تعریفی از هوش مبنی بر آنكه هوش، توانایی خلق محصول مؤثر، یا خدمت در یك فرهنگ است، معتقد است همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند که عبارتند از: هوش زبانی- کلامی، هوش منطقی- ریاضی، هوش موسیقیایی، هوش حرکتی-جنبشی، هوش دیداری- فضایی، هوش بین فردی، هوش درون فردی و هوش طبیعت گرا. او بیان میدارد هر هوش نشان دهنده یک سری از تواناییهاست که مربوط به حل مشکلات و پرورش ثمرات فرهنگی میباشد (آرمسترانگ، 2009).
شناسایی و پرورش تمام هوشهای بشری و کلیه ترکیبات آن، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. انسانها همگی با یکدیگر تفاوت دارند؛ به این علت که همگی از ترکیبهای هوشی متفاوتی برخوردار هستند. به اعتقاد گاردنر، تشخیص این امر، موجب میشود تا با مشکلات زندگی، برخورد مناسبتری داشته باشند (گاردنر، 2004). امروزه روانشناسان علاوه بر توجهی که به تفاوت افراد از لحاظ هوش علمی دارند، هوش را نیز به عنوان یک تفاوت عمده بین شخصیتهای مختلف قلمداد میکنند. به طوری که افراد مختلف ممکن است از لحاظ میزان بهره هوشی متفاوت از یکدیگر باشند و این تفاوت به شیوههای گوناگون در زندگی آنها نمود پیدا کند و کارکردها و عملکردهای افراد را تحت الشعاع خود قرار دهد (آرمسترانگ، 1994).
از طرفی، امروزه كارایی و اثربخشی فرایندهای سازمان سخن روز است و با مطالعات علمی باید به این پرسش پاسخ داد كه چگونه میتوان اثربخشی فرایندهای سازمان را بهبود بخشید. صاحبنظران معتقدند كه یكی از راههای افزایش اثربخشی سازمان، بهبود كیفیت خدمات و منظور از آن، تامین نیازها و انتظارات مشتری یعنی رضایت مشتری است. رضایت مشتری عامل اصلی موفقیت در بسیاری از سازمانهاست و میزان مطلوبیتی است که مشتری به خاطر ویژگیهای مختلف کالا و خدمات کسب میکند (فرناندز گنزالس و پرادو، 2007، 500).
اندیشمندان و صاحبنظران ریشهی موفقیتها و شکستهای هر سازمان را در فرهنگ آن جستجو میکنند. هر سازمان دارای فرهنگ مختص به خود است که آن را از دیگر نظامها جدا میکند. فرهنگ میتواند در تمام صحنههای زندگی اعضای سازمان موثر باشد (رابینز، 1388). تیلور فرهنگ را کلیت به هم بافتهای میداند که شامل دانش، هنر، اخلاق، قانون و آداب و رسوم و هر گونه عادتی که به وسیلهی انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب شده است (شریفزاده و کاظمی، 1387، 11). همانطور که انسانها دارای شخصیت منحصر به فرد و ممتاز از یکدیگر هستند، سازمانها نیز به واسطه فرهنگشان دارای شخصیتی منحصر به فرد هستند که این امر ضرورت شناخت فرهنگ سازمانی را تبیین میکند (کورت و چرماک، 2007، 649).
فرهنگ سازمانی نشان دهنده مجموعهای از ارزشها، باورها و هنجارهایی است که سازمان در آنها با کارکنانشان وجوه مشترک دارند (شانگ لیو، 2006). در جدیدترین چارچوب نظری که توسط دفت (1389) براساس تحقیقات وسیعی که در زمینه شناخت فرهنگ سازمانی انجام داده، ارایه شده است، چهار نوع فرهنگ سازمانی «مشارکتی، کارآفرینی، ماموریتی و بوروکراتیک» در سازمان ها وجود دارد. به نظر میرسد که نوع فرهنگ و مولفههای آن در رضایت مشتری تاثیرگذار باشد. فرهنگ سازمانی که متغیر جمعی می باشد، رفتارهای فردی
افرادی را در سازمان تحت تاثیر خود قرار میدهد (دنیسون، 2007).
[1] – Intelligence Quotint
[2] – Wechsler
[3] – Gardner
[4] – Armstrong
[5] – Mayer & Solovey
[6] – Verbal – linguistic
[7] – Logical – mathematical
[8] – Musical
[9] – Bodily– kincstic
[10] – Visual – special
[11] – Interpersonal
[12] – Intrapersonal
[13] – Naturalist
[14] – Fernandez Gonzalez & Prado
[15] – Law, et al
[16]- Korte & Chermack
[17]- Shuang Liu
[18]- Involvement, Entrepreneurship, Mission & Bureaucratic
[19] – Denison
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-12-02] [ 10:51:00 ق.ظ ]
|