یکی از نظریه­هایی که مکانیزم­های زیربنایی در پدیدآیی رفتارهای ضداجتماعی را تبیین می­کند، نظریه طرح­واره­های ناسازگار اولیه است. یانگ معتقد است که طرح­واره­های ناسازگار اولیه، قدیمی­ترین مؤلفه­های شناختی و باورها و احساسات غیرشرطی درباره خودمان هستند. طرح­واره­های ناسازگار اولیه، الگوها یا درون­مایه­های عمیق و فراگیری هستند كه از خاطرات، هیجان­ها، شناخت­واره­ها و احساسات بدنی تشكیل شده­اند، در دوره كودكی یا نوجوانی شكل گرفته­اند، در مسیر زندگی تداوم دارند، درباره خود و روابط با دیگران هستند و به شدت ناكارآمدند (یانگ، 2003).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

طرح­واره­های ناسازگار اولیه به­علت تمایل بشر به هماهنگی شناختی، برای بقاء خودشان می­جنگند. به­گونه­ای كه فرد رفتارهای درونی یا بیرونی انجام می­دهد تا وضعیت فعلی طرح­واره را حفظ كند و طرح­واره تداوم یابد. او هیجده طرح­واره را معرفی می­کند که عبارتند از: 1- رهاشدگی/ بی­ثباتی، 2- بی­اعتمادی/ بدرفتاری، 3- محرومیت هیجانی، 4- نقص/ شرم، 5- انزوای اجتماعی/ بیگانگی، 6- وابستگی/ بی­كفایتی، 7- آسیب­پذیری نسبت به ضرر یا بیماری، 8- خود تحول­نیافته/ گرفتار، 9- شكست، 10- استحقاق/ بزرگ منشی، 11- خویشتن­داری و خودانضباطی ناكافی، 12- اطاعت، 13- ایثار، 14- پذیرش­جویی/ جلب­توجه، 15- منفی­گرایی/ بدبینی، 16- بازداری هیجانی، 17- معیارهای سرسختانه/ عیب­جویی افراطی و 18- تنبیه (یانگ و همکاران، 1389).

 

 

از آن­جا كه طرح­واره­ها هسته خودپنداره افراد را شكل می­دهند، اگر دارای محتوای ناسازگار باشند افراد را نسبت به گستره­ای از كاستی­ها و مشكلات آسیب­پذیر می­كنند (حقیقت­منش، آقامحمدیان­شعرباف، قنبری­هاشم­آبادی و مهرام، 1389). طرح­واره­های ناسازگار اولیه و راه­های ناکارآمدی که بیماران از راه آن­ها یاد می­گیرند که با دیگران کنار بیایند، اغلب زیربنای نشانه­های مزمن اختلالات محور I مثل اضطراب، افسردگی، سوء­مصرف مواد و اختلالات روان­تنی به­شمار می­روند (یانگ و همکاران، 1389). پژوهش­ها نشان داده­اند که طرح­واره­های ناسازگار اولیه در بسیاری از اختلال­ها مثل اختلالات شخصیت (پتروسلی، گلاسر، کالهون و کامپبل، 2001)، اختلال وسواس اجباری (آتالای، آتالای، کاراهان و کالیسکان، 2008)، اختلال استرس پس از سانحه (ککرام، درومند و لی، 2010)، اختلال هراس اجتماعی (پینتو­گوویا، کاستیلهو، گلهاردو و کانها، 2006)، افسردگی (وانگ، هالورسن، ایسمن و واترلو، 2010؛ ابرهارت، آربچ، بیگداپیتن و آبلا، 2011؛ رنر، لابستیل، پیترز، آرنتز و هوبرز، 2012)، اضطراب (داوودی، ابولقاسمی و وطن­خواه، 2013؛ عیسی­نژاد، شجاع­حیدری، رودباری و لیاقت­دار، 2012)، سوء­مصرف مواد (بخشی­بجد و نیک­منش، 2013؛ شری، استارت و آندرسون، 2014)، اختلال­های جنسی (ابولقاسمی و کیامرسیا، 2012)، اختلال­های خوردن، اختلال اضطراب اجتماعی، ارتباط­های ناکارآمد (بسمنز، بریت و ون، 2010؛ نقل در بهرامی­زاده و بهرامی­احسان، 1392)، روابط بین فردی (تیم، 2013) و رضایت زناشویی (ذوالفقاری، فاتحی­زاده و عابدی، 2008؛ یوسفی، عابدین، تیرگری و فتح­آبادی، 1389) نقش دارند.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

طرح­واره­ها به واسطه تأثیری كه بر سبک دلبستگی، اختلالات شخصیت، اختلالات خلقی و رضایت زناشویی می­گذارند، می­توانند تأثیر مستقیم و غیرمستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند. معمولا ماهیت ناسازگار طرح­واره­ها وقتی ظاهر می­شود که بیماران در روند زندگی خود و در تعامل با دیگران، به­ویژه رابطه زناشویی به­گونه­ای عمل می­کنند که طرح­واره­های آن­ها تأیید شود، حتی اگر برداشت اولیه آن­ها نادرست باشد (یانگ، 2003).

 

 

یانگ و کلوسکو چنین فرض کردند که رضایت در روابط نزدیک و دوستانه فقط زمانی دیده می­شود که هم نیازهای رشدی به­طور مقتضی برآورده شده باشند و هم نیازهای بزرگسالی ارضا شوند. چون هریک از زوجین علاوه بر طرح­واره­هایی که با خود به رابطه می­آورند، در ارتباط فعلی خود نیز طرح­واره­هایی به­وجود می­آورند که خاص این رابطه هستند (داتیلیو و بیرشک، 1385؛ نقل در ذوالفقاری و همکاران، 2008)، چنان­چه در روابط دو نفر نیازهای طرحواره اولیه برآورده نشود و یا طرح­واره اولیه با طرح­واره فعلی ناهماهنگ باشد، موجب ناسازگاری بین زوجین و در نهایت طلاق می­شود (یانگ، 2003).

 

 

در پژوهش کلیفتون (1995؛ نقل در یوسفی، 2012)، نتایج نشان داد که بین طرح­واره ناسازگار اولیه شكست با اعتماد و قابل پیش­بینی بودن شریك زندگی و همچنین بین طرحواره ناسازگار محرومیت هیجانی و نقص با نزدیكی، اعتماد و صمیمیت زوجین، رابطه منفی وجود دارد. همچنین استلیز (2004؛ نقل در یوسفی، 2012) بیان کرد طرحواره ناسازگار اولیه محرومیت هیجانی و نقص، پیش­بینی كننده روابط صمیمی و عاشقانه كمتر در زوجین می­باشد. فریمن (1999) دریافت که نمرات افراد در مقیاس طرح­واره­های ناسازگار اولیه پیش­بینی­کننده کیفیت ازدواج و رضایت زناشویی در آنان است. پژوهش­های مختلفی (داسیانا وآلینا، 2012؛ آریتی و بمپوراد، 1980؛ ذوالفقاری و همکاران ، 2008) به رابطه معنادار میان طرح­واره­های ناسازگار اولیه و رضایت زناشویی اشاره کرده­اند.

 

 

رضایت زناشویی یک جنبه بسیار مهم و پیچیده از یک رابطه زناشویی است. هنری، هود، جانسون و کارلوزی (2004) رضایت زناشویی را تفسیر افراد از کیفیت ازدواج یا خوشبختی حاصل از ازدواج­شان می­دانند. به­عبارت دیگر، اصطلاح رضایت زناشویی به مسرت کلی شخص و خشنودی او از روابط نزدیک زناشویی اشاره دارد. گریف (2000) در تعریف سازگاری و رضایت زناشویی اظهار می­کند که زوجین سازگار، زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند، از نوع و سطح روابط­شان راضی­اند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت رضایت دارند و مدیریت خوبی در زمینه وقت و مسائل مالی خودشان اعمال می­کنند.

 

 

با این وجود آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است، نشان­گر آن است که رضایت زناشویی به­آسانی قابل دستیابی نیست. از همان روزهای آغازین رابطه زناشویی، عدم توافق­های جدی و مکرری به­وجود می­آیند که اگر حل نگردند، می­توانند رضایت و ثبات زناشویی را با تهدیدی جدی مواجه کنند (تالمن و هسایو، 2004). علاوه بر این، قطع­نظر از همه روابط زناشویی که به طلاق ختم می­شوند، بسیاری از ازدواج­ها و روابط زناشویی ناموفق نیز وجود دارند که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمی­گیرند. لذا توجه به رضایت زناشویی به خاطر نقشی که در سلامت روانی زوجین و فرزندان آن­ها دارد، اجتناب­ناپذیر است. احساس رضایت از ازدواج و رابطه زناشویی نقش مهمی را در میزان کارکردهای بهنجار خانواده ایفاء می­کند (یوسفی، 2012).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

پژوهش­ها (بوث و ادواردز، 1985؛ میراحمدی­زاده، نخعی­امرودی، طباطبایی و شفیعیان، 1382) دریافته­اند یکی از عواملی که بر رضایت زناشویی تأثیرگذار است، سن ازدواج زوجین است و هر چه سن ازدواج پایین‌تر باشد، احتمال از هم گسیختگی خانواده بیشتر می‌شود. معمولا در همه جوامع برای ازدواج، یك پایه سنی حداقلی وجود دارد كه در قوانین مدون یا غیرمدون در نظر گرفته می‌شود و افراد تا قبل از رسیدن به آن، به برقراری پیوند زناشویی مجاز نیستند. ‌این پایه سنی معمولا هم‌زمان با بلوغ جنسی یا اندكی پیش یا پس از آن تعیین می‌گردد، ولی به دلیل آن­كه ازدواج به­عنوان شیوه بهنجار ارضای ‌این نیاز، تنها بعد زیستی ندارد و مانند دیگر امور انسانی با فرهنگ شكل گرفته و جهت می‌یابد، معمولا افزون بر بلوغ جنسی، باید توانمندی لازم برای اداره امور خانواده را داشته باشد و به تعبیری، به بلوغ عقلی و فكری و بلوغ اقتصادی رسیده باشد، به­گونه‌ای كه فرد بتواند در نظر عرف و قانون، مسئولیت تعهد‌های خویش را در قبال دیگران بپذیرد. بدین ترتیب، سن ازدواج در هر جامعه‌ای بر حسب شرایط محیطی، اقتصادی و فرهنگ خاص آن جامعه تبیین می‌گردد (جدیدی، جان­بزرگی و رسول­زاده طباطبایی، 1388).

عکس مرتبط با اقتصاد

 

با وجود افزایش سن ازدواج، هنوز ازدواج زودرس در برخی از بافت­های فرهنگی رایج است و دختران که بیشتر در معرض آن هستند،

پایان نامه های دانشگاهی

 آسیب­ها و عوارض شدیدی از جمله انزوای اجتماعی، محدودیت حمایت اجتماعی، فشار زیاد برای باردارشدن و حاملگی زودرس، نداشتن مهارت برای ورود به بازار کار، افسردگی و مشکلات تحصیلی را متحمل می­شوند (لطفی، 1389). بنابراین ضروری است که اولا با فرهنگ سازی، آمار این ازدواج­های زودرس را در این مناطق کاهش دهند و دوما با حل مشکلات زناشویی در دانش­آموزان متأهل تا حد امکان از بروز آسیب­های بعدی جلوگیری شود.

 

 

در حال حاضر دیدگاه­های متعددی با رویکردهای مختلف به دنبال تبیین و حل تعارض­های زناشویی هستند. مانند خانواده­درمانی که مسئولیت عمده آن بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده و فعال کردن نقش طبیعی خودالتیام­بخشی خانواده است (عامری، نوربالا، اژه­ای و رسول­زاده­طباطبایی، 1382). درمان دیگری که در زمینه حل تعارضات زناشویی بکار برده می­شود، درمان مبتنی بر نظام عاطفی بوون است که نقش مهمی در زمینه رشد نظری و كار بالینی خانواده­درمانی داشته است. در این شیوه اعتقاد بر این است که نوعی نظام عاطفی بر ساختار خانواده حاكم است كه قابلیت انتقال بین نسلی دارد و سلامت روانی فرد در گرو سطح تفكیك و جدایی وی از این نظام است (بوون، 1976؛ نقل در یوسفی، 2012). علاوه­بر این روش­ها، یانگ روش دیگری را مبتنی بر طرح­واره برای حل اختلافات به­وجود آورده که طرح­واره درمانی نام دارد.

 

 

طرح­واره درمانی، درمانی نوین و یکپارچه است که عمدتا بر اساس بسط و گسترش مفاهیم و روش­های درمان شناختی- رفتاری کلاسیک بنا شده است و هدف نهایی آن بهبود طرح­واره است. این شیوه درمان، دارای دو مرحله سنجش و آموزش و مرحله تغییر است. در مرحله اول، طرح­واره درمانگر به بیماران کمک می­کند تا طرح­واره­های خود را بشناسند و به ریشه­های تحولی طرح­واره­ها در دوران کودکی و نوجوانی پی ببرند. در این مرحله، مدل طرح­واره به بیماران آموزش داده می­شود و بیماران یاد می­گیرند سبک­های مقابله­ای ناکارآمد (تسلیم، اجتناب و جبران افراطی) خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخ­های مقابله­ای­شان باعث تداوم طرح­واره­های آن­ها می­شوند. هدف این است که بیماران هم از نظر عقلانی، عملکردهای طرح­واره­های خود را بفهمند و هم این­که این فرایندها را در سطح هیجانی تجربه کنند. سنجش یک فرایند چند بعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامه طرح­واره، تکالیف خود-بازنگری و تمرین­های تصویرسازی ذهنی است. در فرایند سنجش، طرح­واره­ها از نظر هیجانی برانگیخته می­شوند و به بیماران کمک می­شود بین مشکلات فعلی و تجارب دوران کودکی خود، ارتباط هیجانی برقرار کنند. در پایان این مرحله، درمانگر و بیمار، مشکل بیمار را در قالب مدل طرح­واره، مفهوم­سازی می­کنند. در مرحله دوم، درمانگر بسته به نیازهای بیمار، راهبردهای شناختی، تجربی و رفتاری و بین فردی را در هر جلسه، به­گونه­ای انعطاف­پذیر به­کار می­گیرد (یانگ و همکاران ، 1389).

 

 

از همین رو با توجه به اهمیت رضایت زناشویی و نقشی که طرح­واره­های ناسازگار اولیه در کیفیت روابط زناشویی زوجین دارد، این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که آیا مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی می­تواند فعالیت طرح­واره­های ناسازگار اولیه را کاهش و رضایت زناشویی را افزایش دهد؟

 

 

2-1 سؤال­های پژوهش

 

 

سؤال اول: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره محرومیت هیجانی اثربخش است؟

 

 

سؤال دوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره وابستگی/ بی­کفایتی اثربخش است؟

 

 

سؤال سوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره بازداری هیجانی اثربخش است؟

 

 

سؤال چهارم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره بی­اعتمادی/ بدرفتاری اثربخش است؟

 

 

سؤال پنجم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره رهاشدگی/ بی­ثباتی اثربخش است؟

 

 

سؤال ششم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره ایثار اثربخش است؟

 

 

سؤال هفتم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر فعالیت طرح­واره معیارهای سرسختانه/ عیب­جویی افراطی اثربخش است؟

 

 

سؤال هشتم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی بر رضایت زناشویی اثربخش است؟

 

 

3-1 تعریف متغیرهای پژوهش

 

 

1-3-1 سنجش و آموزش رویکرد طرح­واره درمانی

 

 

رویکرد طرح­واره درمانی دارای دو مرحله است که مرحله اول آن سنجش و آموزش است. در این مرحله مدل طرح­واره را به بیماران آموزش می­دهند و بیماران یاد می­گیرند سبک­های مقابله­ای ناکارآمد خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخ­های مقابله­ای­شان باعث تداوم طرح­واره­های آن­ها می­شوند. سنجش یک فرآیند چندبعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامه­های طرح­واره، تکالیف خود – بازنگری و تمرین­های تصویرسازی ذهنی است (یانگ، 2003).

 

 

2-3-1   طرح­واره­های ناسازگار اولیه

 

 

تعریف نظری: طرح­واره­های ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب­رسان در فرد هستند كه در ابتدای رشد و تحول در ذهن شكل گرفته و در مسیر زندگی تكرار می­شوند (یانگ و همکاران، 1389). طرح­واره­های ناسازگار اولیه باورهای هسته­ای (پیش فرض­های غیرشرطی) در مورد خود و دیگران را بازنمایی كرده و پردازش اطلاعات بیرونی را به مسیری ناكارآمد منحرف می­كنند. بنابراین، روابط بین فردی و ادراك از خود را تحت تأثیر قرار می­دهند (نوعی، اصغرنژادفرید، فتی و عاشوری، 1389).

 

 

تعریف عملیاتی: نمره­ای که فرد در پرسشنامه طرح­واره یانگ در طرح­واره­های ناسازگار اولیه کسب کند.

 

 

3-3-1   رضایت زناشویی

 

 

تعریف نظری: الیس (1992؛ نقل در سلیمی، آزادمرزآبادی، امیری و تقوی، 1387) رضایت زناشویی را ناشی از احساسات مرتبط با خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده زن یا شوهر می­داند. رضایت زناشویی یعنی انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آنچه در زندگی خود تجربه می­کند (مادنز، 1981؛ نقل در قربانعلی­پور، فراهانی، برجعلی و مقدس، 1387).

 

 

تعریف عملیاتی: نمره­ای است که فرد از پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ کسب می­کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...