معایب گزارشدهی خارجی سرمایه فکری
- افزایش حساسیت اطلاعات منتشر شده در بازار برای رقبای.
- انتظارات بالایی را ایجاد میکند.
- درجه آزادی مدیریت را کم میکند.
- پیامدهای مالیاتی دارد اگر در ترازنامه منعکس شود.
- افزایش هزینهها بخاطر قوانین و بوروکراسیهای جدید در سازمان.
- افزایش ریسک بدهی کاربران به خاطر ارائه اطلاعات آینده مدار.
- دستکاری اطلاعات برای نشان دادن اطلاعات مثبت. (Vander Meer – Kooistra et al., 2001)
2-1-14)مدیریت سرمایه فکری
امروزه سرمایه فکری به عنوان یک دارایی استراتژیک برای عملکرد سازمانی شناخته شده است و مدیریت سرمایه فکری برای رقابتپذیری سازمانها خیلی مهم و حیاتی است. (Grant, 1997 and Roos et al., 1997)
بر طبق نظرات روس و همکارنش (2003) و مر و همکارنش , (1997)، مدیریت سرمایه فکری شامل موارد زیر است :
الف) شناسایی سرمایه فکری کلیدی که باعث تحقق عملکرد استراتژیک یک شرکت میشود.
ب) تجسم کردن و به تصویرکشاندن مسیرهای و تحولات خلق ارزش[1] سرمایه فکری کلیدی.
ج) اندازهگیری عملکرد بویژه تحولات پویای آن.
د) پرورش و خلق[2] سرمایه فکری کلیدی با استفادههای از فرآیندهای مدیریت دانش.
ه) گزارشدهی خارجی و داخلی عملکرد. (Marr et al., 2003)
توضیح مشروح این گامها
گام اول شناسایی منابع سرمایه فکری کلیدی در یک سازمان است که نقطه شروع این گام بطور سنتی، استراتژی یک سازمان است که در آن سازمانها مهمترن منابع دانشی بویژه منابع دانشی خود را برای تحقق اهداف استراتژیک خود، شناسایی میکنند این نحوه نگرش به مسئله در دیدگاه تئوری مبتنی بر منابع به شرکت مطرح شده توسط پنروز[3] (1991)و بارنی[4] (1959) وجود دارد. که در آن منابع سازمانی را به عنوان محرکهای بهبود و توسعه استراتژی در نظر میگیرد. به هر حال لازم است مدیران ابتدا سرمایه هایی فکری را شناسایی کنند که باعث خلق ارزش در یک سازمان میشود. این منابع سرمایه فکری ممکن است شامل منابع انسانی (مهارت، دانش فنی و شایستگی) و روابط با سهامداران (روابط مشتری، توافقات گواهینامهها و …) ومنابع سازمانی (سیستمها، فرآیندها و فرهنگ سازمانی و فلسفه مدیریت) و مارکها و مالکیت های معنوی باشد.
باید توجه کرد که یکسری منابع فیزیکی و مالی نیز وجود دارد که بطور نزدیکی با سرمایه فکری مرتبط هستند که به عنوان توانمندسازهای[5] لازم برای خلق ارزش است (ساختمانها، شبکههای فیزیکی و منابع مالی مانند سرمایهگذاریها و وجه نقد).
گام دوم این است که به تصویر بکشانیم که چگونه و چطوری سرمایه فکری به تحقق اهداف استراتژیک یک شرکت یا سازمان کمک میکند. نمایش تصویری روابط علّی یا تحولات و دگرگونیها در نقشهها برای اولین بار بصورت نقشههای استراتژی توسط نورتون و کاپلان (2000و2002) با نام نقشههای موفقیت توسط نلی[6] مطرح شد و قبلاً بصورت سازنده هدایتگر[7] در کارهای اولیه ادوینسون و در اسکاندیا روس توصیف شده است.
چنین نقشههایی بیانگر منطق کسب و کار هستند و نشان میدهند که چگونه مسیرهای خلق ارزش فرض شده منجر به تحقق اهداف استراتژیک سازمان و رضایت ذینفعان کلیدی یک سازمان میشود.
هنگامی که سازمانها این مسیرهای خلق ارزش خود را به تصویر میکشانند. انها میتوانند شاخصهای عملکردی را ایجاد وتوسعه دهند که به آنها کمک میکند تا درک کنند که آیا سازمان در پیادهسازی استراتژیهای خود موفق بودهاند یا نه.
ساختن چنین معیارهایی درباره قضیه ارزشی[8] (فرضیه تجاری)[9] به سازمانها این اجازه را میدهد تا مفروضاتی را درباره این موضوع که چگونه کسب و کارها، عمل میکنند مورد آزمون قرار دهند.
فاز مدیریت سرمایه فکری، از بینشهای حاصل شده از شناسایی و نقشهبرداری[10] و اندازهگیری داراییها دانشی استفاده خواهد کرد در این مرحله مدیران تصمیم میگیرند درباره این موضوع که آیا خلق و پرورش سرمایه فکری موجود با بهره گرفتن از فرآیندهای مدیریت دانش یا مفروضات خلق ارزش غلط است یانه، که در اینصورت غلط بودن، به مراحل قبلی برگشت کرده و دوباره محرکها و عاملان کلیدی و واقعی موفقیت را شناسایی میکنند.
ظرفیت عملکردی یک سازمان براساس دانش افراد آن و نیز دانش سازمانی و جمعی یک سازمان است و این موضوع نشان میدهد که چرا سازمانها در حال تلاش و سعی کردن هستند تا به یک سازمان یاد گیرندهای برای تحقق هدف بهبود مستمر داراییها دانشی خود تبدیل شوند. (Senge, 1990)
در پایان باید بگوییم که عملیات مدیریت دانش شامل ابزارهایی هستند که به سازمانها اجازه میدهند تا داراییها دانشی خود را حفظ و رشد دهند. (Marr et al., 2003)
[1]- Value Creation Pathways and Transformations
[2]- Cultivating
[3] -Penrose
[4] - Barney
[5]- Enablers
[6] - Neely
[7] - Navigator Building
[8]- Value Assumption
[9]- Business Hypothesis
[10]- Mapping
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 08:05:00 ب.ظ ]
|